بهترین مربیان تاریخ به انتخاب فورفورتو؛ 51 تا 60
هفتیک– نشریه معتبر فورفورتو در شماره اخیرش (ژوئن 2020)، فهرست 100 مربی برتر تاریخ را اعلام کرد که مطمئنا مانند هر انتخاب دیگری، موافقان و مخالفی خواهد داشت. اما آنطور که خود این نشریه نوشته، در ردهبندی این مربیان، به نوآوریهای آنها در مسائل تاکتیکی، نحوه مدیریت بازیکنان و مهمتر از همه، جامهایی که آنها بردند، توجه شده است. این قسمت پنجم این فهرست است که رتبههای 51 تا 60 را شامل میشود.
ژوزه مورینیو در چهار کشور مختلف موفق به فتح لیگ شده؛ مانند کارلو آنچلوتی. نام تومیسلاو ایویچ نیز در این فهرست به چشم میخورد. ژوزه مورینیو یک بار او را بزرگترین مربی تمام دوران” توصیف کرده بود. دلیل این موضوع را در زیر بررسی میکنیم.
هایدوک اشپیلت ( 79، 75 و 1974)
ایویچ در سال 1972 از هدایت تیم جوانان هایدوک اشپیلت به نیمکت تیم اول این باشگاه رسید و موفق شد در فینال جام حذفی یوگسلاوی برابر رقیبشان، دینامو زاگرب، به پیروزی برسد. وقتی او در فصل 74-1973 نیز هدایت این تیم را بر عهده گرفت در واقع هدایت تیمی را قبول کرده بود که در لیگ یوگسلاوی در رتبه نهم قرار داشت. با این حال ایویچ موفق شد آنها را به دوگانه قهرمانی در لیگ و جام حذفی یوگسلاوی برساند که دومین عنوان قهرمانی آنها در رقابتهای این لیگ از سال 1955 به شمار میآمد. این مربی 12 ماه بعد نیز این شاهکار را تکرار کرد و پس از آن برای پیوستن به آژاکس از این تیم جدا شد. اما چند سال بعد و در فصل 79-1978، بار دیگر پس از بازگشت به کرواسی در دومین دوره حضورش روی نیمکت این تیم، بار دیگر یک قهرمانی لیگ با آنها به دست آورد.
آژاکس (1977)
ایویچ از سوی رینوس میشل، سرمربی سابق آژاکس، برای هدایت این تیم برگزیده شد. او موفق شد با هایدوک در یک چهارم نهایی جام باشگاههای اروپای 76-1975 پی اس وی آیندهوون را در آستانه حذف قرار دهد و به همین دلیل بسیار مورد تحسین قرار گرفته بود. و مشخص شد که او شایسته چنین تحسینهایی بود. او به محض ورود به باشگاهی که در آغاز دهه 70 میلادی سه قهرمانی پیاپی جام باشگاههای اروپا به دست آورده بود- اما پس از جدایی یوهان کرویف سه سال از کسب عنوان قهرمانی لیگ هلند دور بود- با یک بازیکن یاغی روبرو شد اما این مشکل توسط یاپ فان پراک، مدیرعامل باشگاه، حل شد. مدیر آژاکس از کاری که انجام داده بود، بسیار خوشحال بود چرا که ایویچ در اولین فصل حضورش در این تیم، به روند دوری باشگاه هلندی از قهرمانی در لیگ این کشور پایان داد.
اندرلخت (1981)
ایویچ در اوایل دهه 80 میلادی به بلژیک رفت و وظیفه بازگرداندن یک باشگاه بزرگ دیگر به روزهای اوج خود را بر عهده گرفت. اندرلخت در هفت سال پیش از آن، موفق به کسب عنوان قهرمانی نشده بود. او بار دیگر در اولین فصل حضورش در این تیم، به این روند خاتمه داد و سپس در فصل 82-1981، آنها را به نیمه نهایی جام باشگاههای اروپا رساند. اندرلخت برابر یوونتوس به پیروزی رسید اما در فینال برابر استون ویلا تسلیم شد.
پورتو (1988)
وقتی ایویچ به پرتغال رفت، پورتو قهرمان اروپا بود اما در لیگ قافیه را به بنفیکا باخته بود. او نه تنها خیلی سریع این مشکل را رفع کرد- و در فصل 88-1987 تنها یک شکست در لیگ داشت- بلکه سه قهرمانی دیگر نیز به دست آورد. او با پیروزی برابر آژاکس، تیم سابقش، قهرمان سوپرکاپ اروپا شد و سپس جامهای قهرمانی باشگاههای جهانی و جام حذفی پرتغال را نیز بالای سر برد. شاهکار او تاثیر بسیاری روی مورینیوی جوان گذاشت که گاهی جلسات تمرینی او را مورد مطالعه قرار میداد. ایویچ بعدتر با اتلتیکو مادرید قهرمان کوپا دل ری شد اما این آخرین قهرمانی مهم او به عنوان یک مربی بود. بعضی افراد گاهی قهرمانی در پنجمین کشور را نیز به او نسبت میدهند: این مربی کروات در فصل 92-1991هدایت مارسی را بر عهده داشت اما در اواسط فصل و زمانی که جنگ در کشورش شدت گرفت، از سمت خود استعفا داد تا بتواند روی انتقال خانواده خود به فرانسه تمرکز کند. ایویچ پس از بازنشستگی خود از استمفوردبریج دیدار کرد و ملاقاتی با مورینیو داشت که نسخهای از زندگینامهاش را به او داد. در ابتدای این کتاب نوشته شده بود:” به بزرگترین مربی در بین تمام مربیان. امیدوارم یک روز به اندازه شما قهرمان شوم.”
تنها مردی که موفق شد از عنوان قهرمانی تیمش در جام جهانی دفاع کند، ویتوریو پوتزو، سرمربی پیشرو ایتالیا بود- او دونده فوقالعاده دوی 400 متر بود که بعدها در انگلیس تحصیل کرد و به دوست نزدیک چارلی رابرتز، ستاره منچستریونایتد، تبدیل شد- که همچنین موفق شد تیم ملی کشورش را به مدال طلای المپیک 1936 نیز برساند. پوتزو از تیمش انتظار دفاعی بسیار منظم داشت و تیمهایش به این دلیل که به دنبال پیروزی به هر قیمتی بودند، منفور و بدنام بودند. یکی از این بازیها، دیدار برابر انگلیس بود که به “نبرد هایبوری” شناخته میشود. اما آنها تیمی پیروز بودند و موفق شدند در سالهای 1934 و 1938 فاتح جام ژول ریمه شوند.
کارنیگلیا اولین سرمربی رئال مادرید که حس بزرگی و شخصیت قهرمانی را به این تیم القا کرد. او یک مربی آرژانتینی بود که انتظار روحیه تیمی و اتحاد از تیم کهکشانیاش داشت. او رنسانسی در زندگی حرفهای فرانس پوشکاش ایجاد کرد و از حذف این بازیکن از فهرست تیم برای فینال جام باشگاههای اروپا 1959 نترسید. هرچند این اقدام با وجود پیروزی 2-0 رئال مادرید برابر ریمس، باعث از دست رفتن شغلش شد. کارنیگلیا- که با نیس در سال 1956 قهرمان لیگ فرانسه شد و پس از آن، با رم در جام بازار مکاره به قهرمانی رسید- همچنین هدایت رئال مادرید در قهرمانی این تیم در جام باشگاههای اروپا در سال 1958 را نیز بر عهده داشت.
انتخاب فرانک رایکارد برای هدایت بارسلونا در سال 2003، انتخاب عجیبی بود. تنها تجربه حضور او در باشگاههای بزرگ منجر به سقوط اسپارتا روتردام به لیگ دسته پایینتر شده بود. بارسا پیش از حضور او در سه فصل متوالی در جایگاه ششم، چهارم و بار دیگر چهارم جدول ردهبندی قرار گرفته بود و نیاز به یک شروع مجدد داشت. این اتفاق زیاد طول نکشید. رایکارد در سال 2005 بار دیگر آنها را به مقام قهرمانی رساند. یک سال بعد شرایط یک پله بهتر نیز شد و آنها اولین جام قهرمانی اروپا پس از سال 1992 را به لطف استعداد بینظیر رونالدینیو و ساموئل اتوئو به دست آوردند. آندرس اینیستا در گفتگو با FFT درباره این مربی اظهار داشت:” او همیشه میگفت که میخواهد خوشی و لذت را از طریق فوتبال منتقل کند.”
شاید بزرگترین تحسینی که دان ریوی دریافت کرده، از سوی بزرگترین دشمنش بوده باشد. عصر روزی که برایان کلاف پس از 44 روز از لیدزیونایتد اخراج شد، به شکلی عجیب در استودیو ITV روبروی کسی که پیش از آن در این جایگاه قرار داشت، نشست. کلاف در پاسخ به این سوال که هرگز فکر میکرد گزینه مناسبی برای ادامه میراث ریوی باشد، دست از نیش و کنایه زدن و حمله به طرف مقابل برداشت. او پاسخ داد:” این سوال مانند این است که بگوییم اگر دین از زندگی ما بیرون برود، چه کسی آن را تصاحب خواهد کرد؟” ریوی یک مذهب در لیدز بود که هنوز هم مورد پرستش قرار میگیرد. او و کلاف هر دو از میدلزبورو به دنیای فوتبال معرفی شدند اما ریوی در 1974 دستاوردهای بسیار بیشتری کسب کرد. از زمان تاسیس این باشگاه در 1919، آنها هشتبار در جمع دو تیم صدر جدول بودند که هفتبار تحت هدایت ریوی این اتفاق افتاد. آنها چهار بار با حضور او روی نیمکت به فینال جام حذفی رسیدند و یک بار با او قهرمان جام اتحادیه شدند. دو قهرمانی اروپایی آنها؟ میتوانید حدس بزنید… ریوی که در سال 1955 جایزه بهترین بازیکن سال از سوی اتحادیه نویسندگان فوتبال را در منچسترسیتی دریافت کرده بود، در پایان دوران حرفهای خود به لیدز پیوست و در زمان سقوط آنها از لیگ دسته اول، کاپیتان این تیم بود. وقتی لیدز در فصل 1961 در میانه جدول لیگ دسته دوم سرگردان بود و تعداد تماشاگران به کمتر از 7000 نفر رسیده بود، از ریوی خواسته شد که سکان هدایت این تیم را در دست بگیرد.
او آماده بود تا ارزشهای کلیدی خود را به تیم تزریق کند، فضایی سالم بدون هرگونه خودخواهی بسازد و پیراهن تیم را از آبی به سفید تغییر دهد. آمادهسازی او با وسواس و دقت بسیار همراه بود: ریوی جزییترین سوابق حریفان لیدز را گردآوری میکرد و جلساتی طولانی برای توضیح یافتههای خود برگزار میکرد. او توجه ویژهای به سیستم جوانان داشت که خیلی زود بازیکنانی چون نورمن هانتر، پیتر لوریمر و ادی گری را تحویل داد. او حتی با بیلی برمنر درباره بازگشت به اسکاتلند برای نزدیکتر بودن به نامزدش صحبت کرد و حتی تا شمال کشور رانندگی کرد تا با نامزد این بازیکن نیز صحبت کند. لیدز در فصل 64-1963 به لیگ دسته اول بازگشت و در اولین فصل پس از این بازگشت تنها به دلیل اختلاف گل کمتر از منچستریونایتد در رده دوم قرار گرفت. آنها همچنین با ارائه بازی عملگرایانه و فیزیکی به فینال جام حذفی 1965 رسیدند که سرآغاز شهرت آنها به عنوان لیدز کثیف بود. اما این روند موفقیتآمیز نیز بود. آنها بار دیگر در فصل بعد نایب قهرمان شدند؛ سپس به فینال جام بازار مکاره 1967 راه پیدا کردند و در مجموع دو بازی رفت و برگشت، با دو گل برابر دینامو زاگرب شکست خوردند. آنها از عدم موفقیت در کسب جام قهرمانی عصبانی بودند و ریوی از یک کولی کمک خواست تا طلسمی که حس میکرد در الندرود قرار داده شده بود، از بین ببرد. اما این تنها رفتار عجیب این مربی نبود. او جغد را از نشان لیدز حذف کرد چون فکر میکرد پرندهها منحوس هستند و از فیلهای تزیینی نیز میترسید.
با این حال روش او در به کارگیری کولیها جواب داد و لیدز سال بعد قهرمان جام اتحادیه شد و در فینال جام بازار مکاره نیز با یک گل برابر فرانسواروش مجارستان به پیروزی رسید. آنها در فصل 69-1968 از ماه اکتبر در هیچ یک از دیدارهای خود در لیگ شکست نخوردند و رکورد 28 بازی بدون شکست را ثبت کردند تا بالاخره موفق شدند جام قهرمانی لیگ را نیز به دست آورند. سفیدپوشان در سال 1970 به نیمه نهایی جام باشگاههای اروپا رسیدند و یک سال بعد با غلبه بر یوونتوس، بار دیگر قهرمان جام بازار مکاره شدند. در سال 1972 برای اولینبار قهرمانی در جام حذفی را تجربه کردند و در 1973 به فینال جام در جام اروپا راه پیدا کردند. لیدز در لیگ تحت هدایت ریوی، چهار سال متوالی در جمع 4 تیم صدرنشین قرار گرفت و دومین قهرمانی خود در این رقابتها را نیز در آخرین فصلی که ریوی روی نیمکت آنها نشسته بود، جشن گرفت. پس از آن این مربی به تیم ملی انگلیس رفت تا در تابستان 1974 جانشین الف رمزی شود. او گزینهای محبوب بود اما هرگز نتوانست به رقابتهای بزرگ برسد و شانس صعود به یورو 1976 را از دست داد. ریوی پس از شکست برابر ایتالیا که امیدهای سه شیرها برای صعود به جام حهانی 1978 را از میان برد، با فدراسیون فوتبال امارات وارد مذاکره شد. او در این باره گفت:” تقریبا همه در کشور خواهان جدایی من بودند بنابراین همان چیزی که میخواستند، در اختیارشان گذاشتم.” اتحادیه فوتبال انگلیس احساس میکرد که ریوی به آنها رکب زده و از این موضوع عصبانی بود و یک دهه او را از فعالیتهای فوتبال منع کرد. هرچند بعدها این تصمیم در دادگاه لغو شد. دوران او در تیم ملی، به جایگاهی که در سراسر انگلیس داشت، ضربه زد اما تغییری در لیدز ایجاد نکرد. وفاداری بیاندازه تیم به ریوی بود که باعث اخراج سریع کلاف، جانشین او، شد. آنها علیرغم تلاطم ابتدای فصل، موفق شدند در اواخر آن به فینال جام باشگاههای اروپا راه پیدا کنند. جیمی آرمفیلد سرمربی تیم بود اما هنوز به عنوان تیم ریوی شناخته میشد.
تماشای بازی نسل قدرتمند برزیل با حضور پله و قهرمانی این تیم در جام جهانی 1970 آغاز خوبی برای شروع کار به عنوان مربی است. از آن زمان هیچ مربیای بیشتر از پریرا در جامهای جهانی حضور نداشته است. او موفق شد در جام جهانی 1994 آمریکا، تیم ملی برزیل را با پیروزی برابر ایتالیا در ضربات پنالتی به قهرمانی برساند. او با پنج کشور در رقابتهای جام جهانی حضور داشته که شامل آفریقای جنوبی، میزبان این بازیها در سال 2010، و همچنین عربستان سعودی است که تنها پس از انجام دو بازی در سال 1998 او را از کار برکنار کردند.
54- ویلی میلی
میلی که به مدت شگفتانگیز 43 سال هدایت سلتیک را بر عهده داشت، یک بار درباره این تیم گفت:” این باشگاه زندگی من بوده است. هستی من بدون آن تهی میشد.” او یک سرمربی غیرمعمول بود؛ تمرینات را تماشا نمیکرد، در طول بازیها روی نیمکت مینشست و حتی روز بازیها نیز با بازیکنان خود حرف نمیزد و به آنها اجازه میداد که پستهای خود را از روزنامه بفهمند. او نگاه خوبی به استعدادهای محلی داشت و تیمهای معمولا جوانش، 16 قهرمانی لیگ و 14 قهرمانی در جام حذفی اسکاتلند به دست آوردند.
بکن باوئر که در دوران بازی دوبار برنده توپ طلا شد، به عنوان مربی، تیم ملی آلمان را به دو فینال متوالی جام جهانی در سالهای 1986 و 1990 رساند. در مکزیکوسیتی توسط دیهگو مارادونای چالاک شکست خورد و با پیروزی 1-0 برابر آرژانتین در رم، انتقام این شکست را گرفت. او در سال 1991 هدایت مارسی را بر عهده گرفت و سپس بایرن مونیخ را به قهرمانی در بوندس لیگا و جام یوفای 1996 رساند. لوتار ماتئوس، کاپیتان سابق آلمان، درباره او به FFT گفت:” او از شخصیت خود استفاده میکرد. فوتبال تنها به فیزیک برنمیگردد؛ بلکه به روانشناسی نیز مربوط است.”
مربیان کمی هستند که به الکس فرگوسن گفتهاند دهان خود را ببندد و هنوز زنده هستند که این داستان را تعریف کنند. با این حال این مربی سوئدی در زمان هدایت تیم ملی انگلیس، معمولا با سرمربی اسکاتلندی یونایتد به مشکل میخورد. درحالیکه اریکسون نتوانست با نسل طلایی سه شیرها به موفقیت خاصی برسد اما پیش از آن در عرصه مربیگری باشگاهی عملکرد بسیار بهتری داشت. او در ایتالیا، پرتغال و سوئد به پنج قهرمانی و یک قهرمانی لیگ اروپا دست یافته بود. قهرمانی او در فصل 2000-1999 با لاتزیو در سری A بسیار مورد توجه قرار گرفت چرا که اولین قهرمانی این تیم پس از فصل 74-1973 به حساب میآمد.
فوتبال انگلیس همیشه مقابل تغییر مقاومت کرده است. همیشه راهکاری پیدا میشد و حتی وقتی این اتفاق رخ نمیداد نیز با چنان عقیده استواری به مسیر ادامه میداد که یادآور ارسال بیش از حد نیروها توسط ژنرال ملچت به بلکدر بود. تکنیک کشیدن زیر توپ همیشه جواب میدهد؛ پس چرا باید آن را تغییر داد؟ جیمی هوگان میدانست که راه بهتری وجود دارد. او تحت تاثیر بازی پاسکاری جام همیلتون، سرمربی اسکاتلندی فولام، بود. هوگان- که به عنوان مهاجم سایه در اوایل دهه 1900 به میدان میرفت- سبک شناور فوتبال همیلتون را گرفت و در سرتاسر اروپا به نمایش گذاشت. او یک بار مدعی شد:” برای من مهم نیست که پاس بلند یا کوتاه، به سمت جلو یا عقب میدان است. تنها چیزی که برای من مهم است این است که اقدام درستی برای تیم باشد.”
فرستادن هوگان به سایر کشورهای اروپایی هنوز هم بزرگترین شکست در تاریخ فوتبال انگلیس به حساب میآید. او از سال 1910 به هلند، فرانسه، اتریش و سوییس رفت. هوگان همچنین با آغاز جنگ جهانی اول برای هدایت تیم MKT به بوداپست رفت. او در آنجا این بازی را به مجارها یاد داد و سبک دانوبی را معرفی کرد که خیلی زود به سرتاسر اروپا رسید. او پس از بازگشت به انگلیس با پایان جنگ به عنوان یک خائن شناخته شد و با ناامیدی بار دیگر این کشور را ترک کرد. او مانند یک جهانگرد مدتی را در سوییس و فرانسه سپری کرد و بار دیگر به MKT بازگشت. در آلمانی مقالههایی را ارائه داد و به هوگو میسل کمک کرد که تیم فوقالعاده اتریش را بسازد که از آوریل 1931 تا دسامبر 1932 در 14 بازی شکست نخورد و به نیمه نهایی جام جهانی 1934 در ایتالیا نیز راه یافت.
ایویچ همون سرمربی خدابیامرز تیم خودمون بود!