درباره نرئو روکو؛ مردی از تریسته که پادشاه “کاتناچو” شد

در مورد اینکه چه کسی به موثرترین شکل از کاتناچو استفاده کرد، تردیدی وجود ندارد. نرئو روکو به استاد استفاده از کاتناچو تبدیل شد و اولین مربی ایتالیایی بود که با شکست دادن تیم بنفیکای بزرگ که اوزه بیو را در اختیار داشت، قهرمانی اروپا را به ایتالیا برد.

هفت‌یک– تاریخ فوتبال از آغازین روزها مربیان بزرگ زیادی به خود دیده که از ایتالیا نامی برای خود دست و پا کردند. این متفکران استراتژیست و مبتکران کالچو، فوتبال را به سراسر دنیا بردند و در جاهای زیادی روی آن تاثیر گذاشتند. فهرست طولانی مربیان تاثیرگذاری که از ایتالیا ظهور کردند، شامل مربیانی مانند هلینو هرره‌را، مارچلو لیپی، آریگو ساکی و کارلو آنچلوتی می‌شود. اما ناامیدکننده است که غالبا نام نرئو روکو، استاد بزرگِ کاتناچو، از این فهرست حذف می‌شود.

شهر تریسیته، تاریخی طولانی از تغییر دارد؛ امپراطوری‌ها از دروازه‌های آن گذشته‌اند و این شهر را قلمرو خود معرفی کرده‌اند. حتی امروز هم این شهر به دو منطقه ایتالیایی و اسلوونیایی تقسیم شده است. در سال 1912، این شهر بخشی از امپراطوری اتریش- مجارستان بود؛ زمانی‌که یک مرد ویژه، نرئو ررکو، در آنجا متولد شد. ال پارون (El Paron)- استاد- عاشق تریسته بود و در طول زندگی خود بارها به زادگاهش برگشت؛ حتی در دورانی که هدایت باشگاه‌های زیادی را در ایتالیا برعهده گرفت.

اهل تریسته بودن در اولین روزهای شکل‌گیری فوتبال در ایتالیا، مانند خارجی بودن بود. به بازیکنان این شهر، نسبت به حریفان آنها که از شهرهای بزرگ‌تری مثل تورینو و میلان بودند، احترام کم‌تری گذاشته می‌شد. خود شهر، که به اشتباه به جای یک شهر ایتالیایی، یک شهر بین‌المللی در نظر گرفته می‌شد، برای آنهایی که به اصالت علاقه داشتند و هر چیز متعلق به تریسته را مسخره می‌کردند، خارجی‌تر هم به نظر می‌رسید.

روکو در زمان رکود بزرگ (توضیح مترجم: بزرگ‌ترین بحران اقتصادی دنیا در قرن بیستم که از 1929 تا 1939 ادامه داشت) برای تریسته بازی می‌کرد؛ زمانی‌که دستمزدها پایین بود و بازیکنان خوش‌شانس بودند که به هر شکلی، پول خود را دریافت می‌کردند. بسیاری، حتی بازیکنان شاغل در سری A، برای پرداخت هزینه‌های خود، به کارهای عجیب روی می‌آوردند. این اتفاق به ویژه در باشگاه‌های کوچک مانند تریسته معمول‌تر بود؛ جایی‌که هواداران ممکن بود برای تماشای بازی‌ها پولی پرداخت نکنند و اسپانسرینگ اندک بود و پول کمی نصیب باشگاه می‌کرد.

روکو بعد از سپری کردن دوران نوجوانی در تریستینا، برای بازی به ناپولی رفت. او که هرگز ستاره بزرگی نبود، تمرکز بسیار بالایی داشت و گفته می‌شود بعد از گلزنی هم در‌حالی‌که سرش پایین بود، به سمت دایره وسط زمین می‌دوید. روکو فوتبال را به عنوان تجارت خود می‌دید و غالبا زمان یا دلیلی کمی برای شادی کردن داشت.

روکو تنها بازی ملی خود برای آتزوری را مقابل یونان انجام داد؛ دیداری که در آن ایتالیایی‌ها 4-0 حریف را در هم کوبیدند. او به عنوان یک هافبک، دوران حرفه‌ای قابل قبولی داشت اما او که نتوانست به عنوان بازیکن به یک ستاره تبدیل شود، بعدا از کنار زمین به این هدف رسید. البته تنها بازی ملی او، لحظه تعیین‌کننده‌ای بود زیرا باعث شد تا او به مربیگری علاقه‌مند شود. آن‌طورکه سایت فیفا نوشته:” آنچه باعث شد حضور روکو در این دیدار قابل توجه‌تر شود، این بود که این 45 دقیقه، تنها بازی او برای تیم ملی ایتالیا بود؛ حداقلِ لازم در این کشور برای آنهایی که می‌خواستند مربی فوتبال شوند.”

دهه‌ها بر سر این بحث بود که چه کسی کاتناچو را ابداع کرد؛ تاکتیکی که علاوه‌بر چیزهای دیگر، یک بازیکن آزاد به نام لیبرو را به تیم اضافه کرد که به عنوان یک ابزار اضافی در محوطه دفاعی پرسه می‌زد تا به تیم حمله‌کننده، فشار وارد کند و بعدا وقتی مالکیت توپ را به دست آوردند، به عنوان یک بازیساز هجومی عمل کند.

هرچند، در مورد اینکه چه کسی به موثرترین شکل از این سیستم استفاده کرد، تردیدی وجود ندارد. نرئو روکو به استاد استفاده از کاتناچو تبدیل شد و اولین مربی ایتالیایی بود که با شکست دادن تیم بنفیکای بزرگ که اوزه بیو را در اختیار داشت، قهرمانی اروپا را به ایتالیا برد. جانی بررا، پدرخوانده فوتبال‌نویسی ایتالیا یک بار در مورد روکو گفت:” او همیشه واقعی بود؛ همیشه خودش بود. چه در هنگام تصمیم‌گیری‌های مهم و چه در لحظات سخت. یک آدم درست و قابل اعتماد.” روکو به شکلی غیرقابل اجتناب، با همتا و رقیبش، هلینو هرره‌را، سرمربی افسانه‌ای اینتر که او هم با سیستم کاتناچو به موفقیت‌های بزرگی رسید، مقایسه می‌شود. این دو مربی بزرگ برای یک دهه در سال‌های 1960 و 1970، فوتبال ایتالیا را تحت تسلط داشتند.

 

روکو و هرره‌را با استفاده از کاتناچو توانستند دو تیم شهر میلان را به بهترین‌ تیم‌های اروپا تبدیل کنند.

 

برخلاف هرره‌را که در زندگی شخصی‌اش مانند تمرینات، آدم سخت‌گیری بود، روکو را می شد ساعت در رستوران‌ها و بارها پیدا کرد که با جانی بررا، سردبیر گاتزتا دلو اسپورت مشغول نوشیدن و بحث بر سر مسائل روز بود؛ در حالی‌که بازیکنان سابق و فوتبال‌نویسان هم می‌آمدند تا شب را با ال پارون و پاتوق فوتبالی‌اش بگذرانند. روکو هر جایی‌که مربیگری می‌کرد، یک مکان مناسب برای چنین جلسات شبانه‌ای پیدا می‌کرد؛ این به یک مراسم خاص در دوران حرفه‌ای او تبدیل شد؛ شیوه‌ای برای آزمودن متدهایش و تاثیر گذاشتن روی رسانه‌های محلی.

روکو مربیگری در سری A را در زادگاهش، تریسته، آغاز کرد؛ جایی‌که او در فصل 48-1947، عصر ایل گرانده تورینو (Il Grande Torino) به عنوان بازیکن- مربی حضور داشت. سری A هنوز در حال پشت سر گذاشتن فاجعه هوایی سوپرگا- سقوط هواپیما که در آن تیم معروف تورینوی والنتینو ماتزولا و اگری اربشتاین از بین رفت- بود که نرئو روکو در سال 1949 هدایت باشگاه کوچکی در ترویسو را برعهده گرفت. روکو در حال یادگیری فوت و فن مربیگری بود و نیاز داشت که در جایی دور از باشگاه شهر زادگاهش، تجربه کسب کند. فشار رفتن به سری B آموزنده بود و روکو توانست اهمیت مردان هجومی در نبردها را یاد بگیرد.

ایتالیا همچنان در حال بازسازی بعد از جنگ جهانی دوم بود و فوتبال وسیله‌ای برای فراموش کردن مشکلات موجود به شمار می‌رفت. بعد از دو فصل در سری B، او بار دیگر به باشگاه شهرش برگشت. بازگشت او به تریسته با درگیری و نارضایتی از مدیریت باشگاه همراه شد. روکو آشکارا برای این باشگاه کوچک در گوشه‌ای از ایتالیا، زیادی بزرگ بود. او می‌خواست چیزی ماندگار بسازد و برای آن نیاز به فضا داشت. اینجا بود که روکو استعداد واقعی‌اش در مربیگری را نشان داد. بعد از اینکه روکو از تریسته اخراج شد، برونو پولاتزی از باشگاه پادووا با او تماس گرفت. مجموعه‌ای از نتایج بد، اخراج روکو را رقم زده بود و به نظر می‌رسید که او قصد دارد به تجارت گوشت برگردد که آن تماس را دریافت کرد. روکو به  پولاتزی گفت:” اگر یک خانه به من بدهی، به علاوه کلی پول در ماه و من بتوانم هر هفته بدون هیچ مشکلی به تریسته برگردم، می‌توانم بیایم و قایق را نجات بدهم. اما من هیچ قولی نمی‌دهم. برای آینده باید ببینیم چه پیش می‌آید.”

وقتی روکو هدایت بیانکواِسکوداتی (Biancoscudati- لقب پادووا) را برعهده گرفت، آنها در سری B دست و پا می‌زدند و مدتی بود که در آن لیگ حضور داشتند. روکو بلافاصله کار معمولش برای ساخت یک تیم منظم براساس یارگیری نفر به نفر و لیبروی مرسوم در سیستم کاتناچو را آغاز کرد. در 11 دیدار باقی مانده فصل، تیم او 12 امتیاز کسب و از سقوط نجات پیدا کرد. شهرت روکو در حال افزایش بود.

موفقیت‌های پادووا زیر نظر روکو ادامه پیدا کرد و بهترین فصل آنها در فصل 58-1957 رقم خورد؛ جایی‌که آنها در رتبه سوم سری A قرار گرفتند. متاسفانه، این موفقیت چندان پایدار نبود و پادووا که از نظر مالی دچار مشکل شده بود، نتوانست در بین بزرگان سری A باقی بماند. در سال 1961، جوزپه “جیپو” ویانی، سرمربی معروف میلان، دچار چند حمله قلبی شد. هرچند میلان فاتح اسکودتو شد، ویانی می‌دانست که باید کنار بکشد و کار را به مربی دیگری بسپارد. آن مربی، روکو بود.

روکو بلافاصله کارش را شروع کرد و در اولین فصل، میلان را به قهرمانی رساند. علی‌رغم این‌که او به عنوان استاد کاتناچو شناخته می‌شد، روسونری فصل 62-1961 او، در 34 بازی، 83 گل به ثمر رساند. روکو به شیوه‌ای مدرن تیمش را به زمین می‌فرستاد و انتظار داشت که بازیکنان دائما همراه بازیکن مستقیم‌شان حرکت کنند و از نظر بدنی در شرایط بسیار خوبی باشند.

 

جیمی گریوز به دلیل میگساری‌های زیاد مورد غضب روکو قرار گرفت و تنها بعد از 10 بازی، از میلان جدا شد.

 

بازیکنی که نتوانست با سبک مربیگری روکو برای مدتی طولانی همراه شود، اسطوره انگلیسی، جیمی گریوز بود که با قراردادی هنگفت به میلان پیوست اما تنها بعد از 10 بازی جدا شد. گریوز علاقه زیادی به رفتن به میخانه داشت- غالبا با گِری هیچنس، بازیکن انگلیسی، که آن زمان برای اینتر بازی می‌کرد- و این از نظر روکو خوب نبود. گریوز بی‌نظم، حداقل از نظر روکو، در نهایت به انگلیس فرستاده شد تا به اولین بازیکن 100 هزار پوندی تبدیل شود (توضیح مترجم: گریوز با انتقالی 100 هزار پوندی از میلان به تاتنهام رفت و به اولین بازیکن انگلیسی با این قیمت در بازار نقل و انتقالات تبدیل شد).

با جدایی گریوز، روکو نیاز به گلساز داشت و به سراغ دینو سانی، هافبک بااستعداد بوکا جونیورز رفت؛ یک هافبک میانی قدرتمند که در سه فصل زیر نظر روکو، 63 بازی انجام داد و 14 پاس گل داد و نشان داد که جانشین خوبی برای گریوز است. سانی که خود بعدا مربی قابل احترامی در فوتبال برزیل شد، بیش‌تر موفقیتش را حاصل آنچه از روکو یاد گرفته بود، دانست.

با حضور روکو روی نیمکت روسونری، یک رقابت طبیعی بین او و هلینو هرره‌را، سرمربی اینتر، ایجاد شد. هر دو مربی از طرفداران کاتاناچو بودند؛ هرچند روکو به عنوان مربی سنتی‌تری شناخته می‌شد. طرفداران فوتبال ایتالیا در آن زمان، میلانِ روکو را در فاز دفاعی مستحکم‌تر می‌دانستند که درهای دفاعی آن به سختی باز می‌شد.

چزاره مالدینی، کاپیتان و ستاره آتزوری، که او هم اهل تریسته بود، در مسیر تبدیل شدن به یک اسطوره در باشگاه میلان بود که روکو هدایت این تیم را برعهده گرفت. مالدینی و جانی ریوِرا، پسر طلایی کالچو، بودند که روسونری را درون زمین هدایت می‌کردند. روکو لیدر بی‌چون و چرا تیم در بقیه موارد بود. او که غالبا در حال فریاد زدن از کنار زمین دیده می‌شد، به داوران می‌پرید، بازیکنان جوان را تحقیر می‌کرد و شرایط را برای هر کسی که سر راه پیروزی تیمش در بازی قرار می‌گرفت، جهنم می‌کرد.

 

روکو، میلان را به اولین تیم ایتالیایی تبدیل کرد که در جام باشگاه‌های اروپا به قهرمانی رسید.

 

بعد از موفقیت فوری در رقابت‌های داخلی، تیم روکو در سال 1963، به فینال جام باشگاه‌های اروپا رسید. حریف آنها در دیدار نهایی، بنفیکای بزرگ بود؛ با حضور اوزه بیوی بزرگ و درخشان که بسیاری در آن زمان، او را بعد از پله، دومین بازیکن برتر دنیا می‌دانستند. نبرد بزرگ در ورزشگاه ومبلی برگزار شد. هیچ تیم ایتالیایی تا آن زمان جام قهرمانی باشگاه‌های اروپا را بالای سر نبرده بود و از زمان از بین رفتن ایل گرانده تورینو، هیچ تیمی به اندازه میلانِ روکو، در اندازه‌های قهرمانی نشان نداده بود.

آن دیدار، یک نبرد کلاسیک بود- نبرد فلسفه و اراده. کاتناچو در مقابل تیم سراسر حمله بنفیکا. در نیمه اول، بنفیکا بر بازی  مسلط بود و با گل زودهنگام اوزه بیو پیش افتاد. میلان بعد از لغزش اولیه، توانست شکل دفاعی خود را حفظ کند تا این‌که آلتافینی بزرگ دو گل در نیمه دوم زد تا جام قهرمانی باشگاه‌های اروپا برای اولین بار در تاریخ به خاک ایتالیا برود. حالا نام روکو در تاریخ فوتبال ایتالیا ثبت شده بود. مالدینی، ریورا و آلتافینی همگی به ستاره‌هایی بین‌المللی و قهرمانان ایتالیا تبدیل شدند و حتی در آن زمان، فراتر از دشمنی‌های باشگاهی قرار گرفتند.

آلتافینی با 14 گل، در صدر جدول بهترین گلزنان جام باشگاه‌های اروپا قرار گرفت. کاپیتان مالدینی دیگر اسطوره میلان بود و در خط میانی، ریورا نمایش‌های درخشانی داشت. کاتاناچو راهش را پیدا کرد و روکو، راهنما و معلمش بود. بعد از موفقیت روکو در جام باشگاه‌های اروپا، او تصمیم گرفت به تورینوی بداقبال، تیمی که در فاجعه هوایی سوپرگا، از بین رفته بود، برود- باشگاهی که هرگز نتوانست آن فاجعه وحشتناک را پشت سر بگذارد. آن باشگاه بزرگ حالا به تیمی متوسط میانه جدول تبدیل شده بود؛ با جاه‌طلبی کم و شانس اندک.

باز هم این روکو بود که شرایط را تغییر داد. او که یک انگیزه دهنده خوب بود، زمان زیادی را با بازیکنانش سپری می‌کرد؛ چه در زمین تمرین و چه در میخانه، او در حال آموزش آنها بود، آنها را مسخره و تحقیر می‌کرد؛ با این وجود، از تک‌تک آنها بهترین بازی‌ها را می‌گرفت.

روکو نقاط ضعف و قوت هر حریف را با جزئیات زیاد مطالعه و هر امتیاز کوچکی که پیدا می‌کرد، بی‌رحمانه به آن حمله می‌کرد. سرانجام مربی به تورینو آمده بود که از انرژی و قدرت کافی برای ساختن یک تیم برنده از خاکسترهای سوپرگا برخوردار بود. به نظر می‌رسید که هیچ کسی نمی‌خواهد با تلاش بردن یک جام، روح آن تیم بزرگ را آزرده کند و تمام شهر همچنان در غم آن تیم بود. تا این‌که ال پارون از راه رسید و پسران ورزشگاه فیلادلفیا را بیدار کرد.

 

بعد از فاجعه هوایی سوپرگا، مرگ جی‌جی مرونی بزرگ‌ترین ضربه را به تورینو زد.

 

این اورفئو پیانلی، رئیس تازه منصوب شده تورینو، بود که روکو را متقاعد کرد تا هدایت این تیم را برعهده بگیرد. پیانلی همچنین جی‌جی مِرونی معروف به پروانه قهوه‌ای، را به خدمت گرفت. مرونی و روکو به کمک هم فاتح کوپا ایتالیای 1967 شدند و در رتبه سوم سری A قرار گرفتند؛ بهترین رتبه تیم بعد از دوران والنتینو ماتزولا. غم‌انگیز این‌که مرونی در تابستان 1967، بعد از دیدار مقابل سمپدوریا هنگام عبور از خیابان تصادف کرد و کشته شد و تورینو بار دیگر نتوانست با این مصیبت کنار بیاید.

روکو بعد از موفقیت قابل توجه با تورینو، بار دیگر به عنوان سرمربی میلان انتخاب شد. دومین دوره روکو به عنوان سرمربی روسونری، از دوره اول هم موفق‌تر بود. تیم به قهرمان دائمی سری A تبدیل شد و رقابت با اینتر و سرمربی‌اش، هلینو هرره‌را، بار دیگر به اوج رسید. این دوره برای مردان روکو بسیار ثمر بخش بود؛ با فتح جام برندگان جام اروپا، کوپا ایتالیا و به دست آوردن بزرگ‌ترین پیروزی دوران حرفه‌ای روکو.

در پایان فصل 69-1968، موضوعات بیش‌تری جز رفتن به ماه در آن تابستان و جنگ ویتنام که در جنوب شرق آسیا در جریان بود، وجود داشت؛ یک دیدار بزرگ در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو در مادرید برگزار شد. فینال جام باشگاه‌های اروپا. دیداری بین قرمز و مشکی‌های میلان و آژاکس آمستردامِ بزرگ که یوهان کرویف اسطوره‌ای را در اختیار داشت.

میلانِ روکو در سه دیدار پیش از فینال، فوق العاده ظاهر شده بود. آنها در مرحله اول، در مجموع دو دیدار 5-3 مالمو را در هم کوبیدند؛ در مرحله بعد، سلتیکِ جک استاین در انتظار میلان بود. هر دو دیدار نزدیک و نفس‌گیر بود و میلان به لطف گل پیه‌رینو پراتی، در خانه 1-0 پیروز شد و راهی مرحله بعد شد. حریف بعدی، منچستریونایتد، مدافع عنوان قهرمانی بود که توسط مت بازبی افسانه‌ای هدایت می‌شد؛ مربی‌ای که پیش از آن اعلام کرده بود در پایان فصل بازنشسته می‌شود. مانند مرحله قبل مقابل سلتیک، انتظارات این بود که مردان روکو نتوانند مدافع عنوان قهرمانی را شکست بدهند.

دیدار رفت مقابل 80 هزار پر سر و صدا در سن سیرو برگزار شد. میلان در همان دقایق ابتدایی دو گل زد؛ یکی توسط آنجلو سورمانی، مهاجم برزیلی و دیگری توسط کورت همرین، وینگر سوئدی. دو گل کافی بود تا روکو بازی را ببندد و در نیمه دوم اجازه کار به پسران بازبی ندهد. دیدار برگشت در الدترافورد برگزار و به آخرین حضور بازبی روی نیمکت منچستریونایتد در رقابت‌های اروپایی تبدیل شد. برتری دو گله تا آخرین دقایق بازی ادامه پیدا کرد تا این‌که بابی چارلتون یکی از گل‌های خورده را جبران کرد. اما برای انگلیسی‌ها جبران کار خیلی دیر شده بود و میلان با پیروزی در مجموع دو دیدار، راهی فینال شد.

در مورد این فینال به یاد ماندنی بین کاتناچو و توتال فوتبال، چیزهای زیادی نوشته شده است. به نظر می‌رسید قرار است تاجگذاری سیستم جدید هلندی‌ها اتفاق بیفتد و یوهان کرویف، استاد بزرگ این سیستم، در زمین بود تا توجه جهان را به آن جلب کند. هدایت آژاکس را رینوس میشلِ افسانه‌ای برعهده داشت؛ کسی که با ایده‌هایش، باعث موفقیت توتال فوتبال شده بود.

با توجه به نگرانی‌های زیادی که در مورد استعداد کرویف پیش از بازی وجود داشت، خیلی‌ها از روکو خواستند تا سیستم تیمش را تغییر بدهد. با این وجود، روکو سر حرفش ماند و از بازیکنانش خواست تا به سیستم خودشان و به او باور داشته باشند. در نهایت او “استاد” بود؛ کسی که نوک تیز پیکان حملات رسانه‌ها به سمت او بود. بازیکنانش این را می‌دانستند و به بهترین شکل پاسخ دادند؛ بدون ترس از شکست و فشار انتظارات. روکو نماد کاتناچو بود، به طوری که بررا به او لقب کاتناچاری داده بود و باید به هر قیمتی آن را به اجرا می‌گذاشت.

معروف است که روکو به بازیکنانش توصیه کرد به هر چیزی که حرکت می‌کند، لگد بزنند، چه بهتر اگر آن توپ باشد. او همچنین به یکی از مدافعانش گفت که با یکی از هافبک‌های حریف از رختکن تا توالت هم یارگیری کند. میلان نمی‌خواست هیچ فضایی به آژاکس بدهد و هیچ راهی برای رفتن جام قهرمانی اروپا به آمستردام وجود نداشت. وقتی بازی در برنابئو شروع شد، تعداد رسانه‌هایی که در زمین بودند، آنقدر زیاد بود که بازی برای15 دقیقه به تعویق افتاد تا همه آنها از زمین خارج شوند. این اولین دیداری بود که به طور گسترده در تلویزیون‌های رنگی پخش شد و تجهیزاتی که برای پخش بازی فراهم شده بود، مایه دردسر بازیکنان و مربیان شد.

 

روکو خیلی زود و در 66 سالگی از دنیا رفت اما میراث او همیشه در فوتبال ایتالیا باقی خواهد ماند.

 

از ابتدای بازی، آشکار بود که چه تیمی بر بازی تسلط دارد؛ میلان مالکیت توپ را در اختیار داشت و آژاکس ایده‌ای برای حمله کردن نداشت. بعد از هشت دقیقه، پیه‌رو پراتی گل اول را زد. به نظر می‌رسید بازیکنان آژاکس شوکه شده‌اند. سپس پراتی در دقیقه 40 با یک شوت از راه دور، گل دوم را زد تا میلان نیمه اول با با برتری 2-0 به پایان برساند. شرایط در نیمه دوم هم به همین ترتیب بود: آژاکس اصلا نمی‌توانست از خط دفاعی میلان عبور کند. ایتالیایی هر حمله‌ای که قهرمان هلند انجام می‌داد را در هم می شکستند و هر بار ضد حمله می‌زدند. یوهان کرویف بزرگ به یک بازیکن حاشیه‌ای تبدیل شده بود و نمی‌توانست به توپ نزدیک شود.

آنجلو سورمانی با زدن یک گل، حساب کار را 3-0 کرد و سپس پراتی هت تریکش را کامل کرد. هرچند آژاکس یکی از گل‌های خورده را جبران کرد اما میلان، ستاره‌های هلندی میشل را درهم کوبیدند.  میلان و روکو بار دیگر قهرمان اروپا شدند و کاتناچو به عنوان فرمول پیروزی مطرح شد. مانند همیشه، روکو ادعا کرد که “گاوهایش”- بازیکنانش- همه کارها را انجام دادند و او تنها به اندازه‌ای آنها را مسخره کرد و فشار آورد که به آنجا برسند. روکو به قله دوران حرفه‌ای‌اش رسیده بود.

استاد ایتالیایی تا سال 1973 هدایت روسونری را برعهده داشت و قهرمانی در جام بین قاره‌ای در همان سال 1969، کوپا ایتالیا و یک جام برندگان جام اروپا را هم جشن گرفت. هرچند پیروزی مقابل آژاکس، نقطه اوج دوران حرفه‌ای طولانی ال پارون باقی ماند. وقتی روکو در پایان فصل 73-1972 از میلان جدا شد، برای یک فصل به فیورنتینا رفت؛ هرچند متدهایش در فلورانس نتیجه نداد و انگیزه‌اش برای مربیگری از بین رفته بود.

روکو در سال 1977 به عنوان مدیر فنی به میلان برگشت؛ درحالی‌که نامش به عنوان یکی از اسطوره‌های فوتبال ایتالیا تثبیت شده بود. روکو هنوز هم رکورد بیش‌ترین مربیگری در میلان را برعهده دارد و برای 323 بار روی نیمکت روسونری نشست. روکو در سال 1977 و در 67 سالگی، در خانه‌اش در تریسته درگذشت. سیروز کبدی به عنوان علت مرگ او اعلام شد؛ به نظر می‌رسد آن میگساری‌های شبانه در نهایت هم اوج و هم حضیض او را رقم زد.

هرچند، روکو به هر چه می‌خواست در زندگی رسید- همان‌طور که دوست داشت- از شهر کوچک تریسته، به ناپولی، تورینو و پادووا رفت و درنهایت موفقیت و افتخارش را در میلان به دست آورد. با توجه به این‌که ورزشگاهی در زادگاهش به نام او شده، میراث روکو ابدی خواهد بود و هواداران فوتبال ایتالیا در سراسر دنیا برای همیشه از آن یاد می‌کنند. او به عنوان پادشاه کاتناچو و مردی که افتخارات اروپایی را برای اولین‌بار به ایتالیا برد، همیشه به عنوان یکی از مغزهای متفکر فوتبال در یادها می‌ماند.

عنوان اصلی مقاله: Nereo Rocco: the mad king of catenacci نویسنده: Jim Hart نشریه / وبسایت: These Football Times زمان انتشار: ژوئن 2016
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 دیدگاه ارسال شده است