رئال مادرید دهه 1980؛ پنج قهرمانی پیاپی با “لا کینتا”ی جادویی
هفتیک– در سال 1980، رئالیها از این مغرور بودند که دو تیم باشگاهشان- تیم اول و تیم کاستیا (جوانان)- در فینال کوپا دل ری مقابل هم قرار گرفتند. این اتفاق نادری است که تیم جوانان یک باشگاه، تا فینال رقابتهایی که تیم های بزرگسالان در آن حضور دارد، صعود کند اما این تیم کاستیا که در راه رسیدن به دیدار نهایی، تیمهایی مانند اتلتیکبیلبائو، رئال سوسیداد و اسپورتینگ خیخون را شکست داد، موجی از هیجان در سراسر اسپانیا ایجاد کرده بود.
آن تیم بازیکنان فوقالعادهای داشت که بعضی از آنها، بعد از راهیابی به تیم اول باشگاه، دوران حرفهای طولانیای داشتند. ریکاردو گایهگو، فرانسیسکو پینهدا و آگوستین رودریگس از جمله بازیکنانی بودند که به تیم اول راه پیدا کردند؛ هرچند نتوانستند خیلی زود موفقیت خود در تیم جوانان را در تیم اول تکرار کنند. سالهای ابتدایی دهه 1980 برای این باشگاه پرافتخار به بدترین شکل ممکن سپری شد و تنها در میانههای این دهه بود که اوضاع کمکم شروع به تغییر کرد.
برای باشگاهی که برای قهرمانی اهمیت زیادی قائل است، رضایت از آنچه قبلا به دست آمده بود، پذیرفتنی نبود. در اوایل این دهه با قرار گرفتن در رتبههای پایین جدول، از دست دادن قهرمانی با اختلافهای کم، شکستهای شرمآور خانگی مقابل رقبا و ناکامی در صعود به رقابتهای اروپایی همراه بود و واضح بود که نیاز به یک تغییر اساسی است. هرچند، در تیم کاستیا اوضاع خوب و روشن به نظر میرسید و احساس میشد که باد تغییر به زودی شروع به وزیدن خواهد کرد.
تیم کاستیایی که به فینال کوپا دل ری 1980 رسید، چند بازیکن خوب برای تیم اصلی فراهم کرد اما از این تیم انتظار متفاوتی میرفت. تا سال 1983، هیاهوهای اطراف این تیم جوانان به اثبات رسید. آنها در لیگشان، با اختلاف زیاد حریفان را شکست میدادند، فوتبالی بازی میکردند که هواداران رئال مادرید به آن عادت داشتند و تعدادی زیادی از آنها را جذب بازیها میکردند. هر بار هوادارانی که به ورزشگاه میرفتند، از عدم جذابیت بازی تیم اول انتقاد میکردند، به این دلخوش بودند که نمایشهای ویژهتری را در دستههای پایینتر میتوانند تماشا کنند.
همین محبوبیت این تیم بود که باعث شد تا باشگاه از هواداران بخواهد برای تماشای بازیهای آنها، بلیت بخرند. آنها به اندازهای محبوب شده بودند که رئال مادرید بازیهای آنها را به سانتیاگو برنابئو منتقل کرد تا بتواند انتظارات را برآورده کند و در آنجا برای بازی بلیت فروشی هم میشد. در بسیاری از کشورها، حضور تعداد بالای هواداران برای تیم دوم باشگاه، اتفاق نادری است اما این تیم، تیمی معمولی نبود- آنها چشم همه مردم شهر را گرفته بودند.
در زمستان سال 1983، دیداری مقابل تیم جوانان اتلتیک بیلبائو، نشان داد که هیاهو اطراف تیم کاستیا بیدلیل نبوده است. در آن زمان، تیمهای ایالت باسک، بهترینهای فوتبال اسپانیا بودند. بین سالهای 1981 و 1984، رئال سوسیداد (دو بار) و اتلتیک بیلبائو به طور پیاپی لالیگا را فتح کردند. با توجه به اینکه آنها روی سیاست استفاده از بازیکنان باسکی اصرار داشتند، واضح بود که تیمهای جوانان شان هم توانایی رقابت با بهترینها را داشتند. اما این دیدار متفاوت بود. انتظارات بیش از همیشه بود و حدود 63 هزار هواداران برای تماشای بازی به ورزشگاه رفتند.
کاستیا 4-1 پیروز شد و این پیروزی پرگل باعث شد تا چندین بازیکن از این تیم، به تیم اول راه پیدا کنند. در پایان فصل، آنها به قهرمانی دسته دوم رسیدند و به اولین تیم B یک باشگاه در اروپا تبدیل شدند که یک لیگ را فتح میکند. قوانین مانع از حضور آنها در دسته اول شد اما اگر تیمی بود که استعداد و توانایی رقابت با بهترین تیمها را داشت، همین تیم فوقالعاده بود. این تیم را آمانسیو آمارو، که در تیم قهرمان جام برندگان جام 1966 حضور داشت، هدایت میکرد؛ مردی که میدانست چگونه برنده شود و ستاره تیم هم بیتردید امیلیو بوتراگنیو بود.
بوتراگنیو از خانوادهای هوادار رئال مادرید میآمد و خود نیز همیشه طرفدار این تیم بود و به همین دلیل در باشگاه رویاهایش زندگی میکرد. هرچند رسیدن او به آن نقطه آسان نبود. در ابتدا به او گفته شد که خیلی کوچک است و پذیرفته نشد و حتی به او توصیه شد که به تیم رقیب، اتلتیکو مادرید، بپیوندد. هرچند این اتفاق رخ نداد پدرش که عضو باشگاه رئال بود (Socio)، از روابطش استفاده کرد و مربیان را متقاعد کرد که پسرش برای حضور در رئال به اندازه کافی خوب هست. بقیه ماجرا را دیگر همه میدانند: بوتراگنیو به شاخصترین چهره لا کینتا (La Quinta)، پنج بازیکنی که آینده رئال را رقم زدند، تبدیل شد.
لا کینتا شامل بوتراگنیو، مانوئل سانچس، مارتین واسکز، میشل و میگل پاردسا بود. تعجب برانگیز اینکه بوتراگنیو اولین نفر از این جمع نبود که به تیم اول راه پیدا کرد؛ این افتخار ابتدا نصیب سانچس و واسکس شد که دو ماه زودتر به تیم اول راه پیدا کردند. هرچند او بود که از همان ابتدای حضور در تیم، توجه همگان را به خود جلب کرد. ال بوئیتره (El Buitre- لقب بوتراگنیو به معنی کرکس) در اولین بازی در حالی در ابتدای نیمه دوم به بازی رفت که رئال با نتیجه 2-0 از کادیس عقب افتاده بود. او در 45 دقیقه بعدی، دو گل زد و سومی را ساخت تا سرنوشت بازی رقم بخورد و به این ترتیب، خودش را به مردم اسپانیا معرفی کرد.
در چند ماه آینده، بقیه هم اولین بازیهای خود را برای تیم اول انجام دادند و در فصل بعد- 54-1984- آنها به بازیکنان ثابت تیم رئال مادریدی تبدیل شدند که با شکست دادن ویدئوتون مجارستان در فینال، قهرمان جام یوفا شد. آنها در رقابتهای اروپایی یک دیدار فوقالعاده مقابل اندرلخت هم داشتند. تیم بلژیکی که بازیکنان بااستعدادی از جمله انزو شیفو داشت، در دیدار رفت با نتیجه 3-0 پیروز شد اما رئال به شیوهای که چند سال بعد به شیوه معمول آنها تبدیل شد، با نمایشی درخشان در دیدار برگشت، نتیجه را جبران کرد. بوتراگنیو در دیدار برگشت هتتریک کرد و با دو گل از خورخه والدانو و یک گل از سانچس، رئال با برتری 6-1 راهی مرحله بعد شد. این نشانهای بود از آنچه قرار بود رخ بدهد.
تیم رئال از ترکیبی از بازیکنان بااستعداد و شخصیتهای تاثیرگذار برخوردار بود اما بعد از موفقیت در جام یوفا، رامون مندوزا، رئیس باشگاه، برنامه جدیدی برای آینده داشت. پروژه او ترکیبی از ستارههای کاستیا شامل لا کینتا و همین طور چند خرید خوب میشد که چشمگیرترین آنها، هوگو سانچس، مهاجم مکزیکی اتلتیکو مادرید، بود.
این به آن معنا بود که بازیکنان بزرگ تیم مانند والدانو و سانتییانا باید مسئولیت بیشتری برعهده میگرفتند زیرا تیم جوان شده آنها به دنبال قهرمانی در اسپانیا بود. در زمان قهرمانی در جام یوفا، شش سال بود که رئال نتوانسته بود لالیگا را فتح کند. برای باشگاهی مانند رئال مادرید، این اتفاقی غیرقابل قبول بود و مردی که این دوره گذار و موفقیت در رقابتهای اروپایی را هدایت کرد، لوئیس مولوونی بود.
در فصول بعدی، رئال ثمره برنامه مندوزا را دید. آنها به مدعی اصلی لیگ تبدیل شدند و با درخشش سانچس، برای اولینبار در شش سال به قهرمانی رسیدند. او در لیگ 22 گل زد و رئال با 11 امتیاز اختلاف نسبت به نزدیکترین تعقیبکنندهاش، بارسلونا، فصل را به پایان رساند- یک دستاورد بزرگ در دورهای که هنوز هر پیروزی، تنها دو امتیاز داشت. رکورد 26 پیروزی و 56 امتیاز آنها همچنان برای یک لیگ 34 هفتهای، یک رکورد است.
در آن فصل، آنها چندین دیدار به یاد ماندنی داشتند. در هفتههای ابتدایی، میشل، یکی از محصولات لا فابریکا (توضیح مترجم: La Fabrica یا کارخانه، نام آکادمی جوانان رئال است) در پیروزی 5-0 مقابل والنسیا، هتتریک کرد؛ درحالیکه چند هفته بعد، این درخشش سانچس و دو گل او مقابل اتلتیک بیلبائو، یکی از مدعیان قهرمانی، پیروزی 2-0 رئال را رقم زد و جایگاه تیم را مستحکم کرد. رئال در فصلی با ثبات، تنها 4 بار شکست خورد- و این تنها در اسپانیا نبود.
در جام یوفا، آنها یکی از بزرگترین بازگشتها در تاریخ رقابتهای اروپایی را مقابل بروسیا مونشن گلادباخ رقم زدند؛ جاییکه آنها بعد از شکست 5-1 در دیدار رفت، در برنابئو حریف آلمانی را 4-0 درهم کوبیدند. این پیروزی نیاز به تجربه داشت؛ والدانو و سانتییانا هر کدام دو گل زدند تا رئالیها به لطف گل زده در خانه حریف، به یک چهارم نهایی صعود کنند. پس از آن، نوشاتل زاماکس سوئیس، اینترمیلان و کلن به راحتی کنار زده شدند تا دوگانه رئال مادرید تکمیل شود.
دیدار مقابل اینتر در نیمه نهایی هم بسیار جالب بود؛ نبردی که به خوبی تیم رئال را نشان داد. آنها که در دیدار رفت، در خانه 3-1 شکست خوردند، در دیدار برگشت با نتیجه 5-1 پیروز شدند و یکی از بزرگترین بازگشتهای در مجموعهای از بازگشتهای شگفتانگیز در آن یک دهه را رقم زدند. آرایش 3-34 مولوونی، فضا را برای بسیاری از بهترین استعدادهای تیم، به ویژه در خط حمله، باز کرد. خط حمله آتشین رئال را هوگو سانچس رهبری میکرد که والدانو و بوتراگنیو در دو طرفش قرار داشتند. پشت سر آنها میشل حضور داشت و گایِگو از پشت سر، در کارهای دفاعی به او کمک میکرد. این تیمی متوازن بود که مولوونی با ایدئولوژی مندوزا ساخته و از بازیکنان آکادمی باشگاه با خریدهای جدید شکل داده بود.
بازگشت به قله فوتبال اسپانیا و بردن دو جام یوفای پیاپی، به این معنی است که این تیم رئال مادرید، به عنوان یکی از بهترین تیمها در تاریخ فوتبال شناخته میشد- درست در نقطه مقابل جاییکه آنها در ابتدای دهه در آن قرار داشتند. قابل ذکر است که آلفردو دی استفانو، اسطوره باشگاه، هم در این موفقیت تاثیرگذار بود. چند سال قبل تحت هدایت او، اولین اعضای کاستیا که موفقیت تیم را رقم زدند در تیم اول جای گرفتند. فصل بعد با تغییرات زیادی همراه بود. رئال میخواست بار دیگر به قله فوتبال اروپا برگردد و روی نیمکت، مولوونی جای خود را به لئوبین هاکر هلندی داد. علاوهبر این، دروازهبان تیم هم تغییر کرد و فرانسیسکو بویو از سویا به خدمت گرفته شد.
ساختار لیگ هم تغییراتی داشت و برای تعیین قهرمان، شش تیم اول لیگ باید به سبک لیگهای آمریکایی، در یک پلیآف حضور پیدا میکردند. با توجه به حضور در رقابتهای اروپا، این طولانیترین فصل تاریخ رئال بود. هرچند، یک چیز تغییر نکرد: آمادگی هوگو سانچس. گلزنیهای او در سراسر فصل ادامه داشت و ستاره مکزیکی به بازیکن محبوب هواداران تبدیل شد. از یک سو، او یک قهرمان بود؛ بازیکنی که میشد روی او حساب کرد و در حساسترین لحظات به کمک تیم میآمد. و از سوی دیگر، کسی بود که هواداران اتلتیکو مادرید رفتنش به تیم رقیب را فراموش نکرده بودند و همچنان به او توهین میکردند.
رئال مادرید در سراسر فصل درخشان بود و در کورس قهرمانی با بارسلونا، اسپانیول، اسپورتینگ خیخون و رئال مایورکا، بار دیگر فصل را در رتبه اول به پایان رساند. این با نمایشهای خوب در رقابتهای اروپایی همراه شد؛ جاییکه بوتراگنینو، بزرگترین ستاره سفیدها، در بهترین فرم خود بود. او در تک تک دیدارها گلزنی کرد؛ از جمله مقابل یانگ بویز [سوئیس]، یوونتوس و ستاره سرخ بلگراد. اما متاسفانه تلاش رئال برای رسیدن به لا سپتیما (La Septima)، هفتمین قهرمانی در اروپا، به سرانجام نرسید.
در اولین دیدار نیمه نهایی مقابل بایرن مونیخ، آنها 4-1 مغلوب شدند و این بوتراگنیو بود که تک گل التیامبخش تیمش را به ثمر رساند. پیروزی 1-0 در دیدار برگشت در مادرید کافی نبود اما این باعث دلسردی تیم نشد. آنها با در نظر گرفتن اینکه تحت هدایت یک سرمربی جدید هستند و هنوز بازیکنان جوانی دارند، احساس میکردند که زمان قهرمانی در اروپا فرا خواهد رسید. به این ترتیب، تمرکز آنها معطوف به لیگ شد؛ جاییکه توقف ناپذیر نشان میدادند.
در مرحله پلی آف لیگ، آنها حریفان را قلع و قمع کردند و در هفت دیدار از 10 بازی به پیروزی رسیدند؛ درحالیکه زوج بوتراگنیو و هوگو سانچس همچنان فرم خیرهکننده خود را ادامه میدادند. لیگ برای دومین فصل پیاپی فتح شد و رکورد 34 گل سانچس، اولین بار از دوره دی استفانو که یک بازیکن رئال در تنها یک فصل، بیش از 30 گل به ثمر میرساند. این نشانههایی امیدوارکننده برای آینده بود و این امیدواری به وجود آمد که 22 سال ناکامی در فتح جام باشگاههای اروپا به پایان برسد.
فصل 88-1987 بسیار خوب شروع شد. رئال که فرم خوب فصل قبل را حفظ کرده بود، به پیشرفتش ادامه داد. بازیکنان بیشتری شروع به درخشش کردند از جمله چندو، مدافع کناری تیم، که دوران فوقالعادهای را سپری میکرد. این مدافع راست که با نام کامل میگل پورلان نوگوئرا شناخته میشد، در باشگاه رئال مادرید رشد کرده بود و در سال 1982 اولین بازی خود را برای باشگاه انجام داد. 5 سال درخشان باعث شد تا او راه خود را به ترکیب اصلی باز و به عنوان یکی از بهترین مدافعان کناری دنیا، توجه همه را به خود جلب کند.
نتایج و رکوردهای آن تیم، به خوبی نشان میدهد که چه تیم قدرتمندی بود. آن دوره بیش از همه با فوتبال هجومیای که آنها ارائه میدادند، در یادها مانده است و آنها در فصل شگفتانگیزی، تنها در لیگ 95 گل به ثمر رساندند. رئال سوسیداد، نزدیکترین تعقیبکننده آنها در رقابت قهرمانی، فصل را با 11 امتیاز کمتر به پایان رساند؛ درحالیکه بارسلونا، بحرانزده از درگیریهای مدیریتی، حریف قدیمی را با 23 امتیاز بیشتر در صدر میدید.
در اولین دور جام باشگاههای اروپا، رئال مادرید با ناپولی و بهترین بازیکن دنیا، دیگو مارادونا، روبرو شد. دیدار رفت در خانه، به دلیل اتفاقات دیدار فصل قبل مقابل بایرن مونیخ، پشت درهای بسته برگزار شد. مندوزا برای کمک به آمادهسازی تیم اول، از تیم کاستیا خواست تا با پوشیدن پیراهنهای ناپولی، دو بازی دوستانه با آنها انجام بدهند. این حربه کار کرد: سفیدها به پیروزی 2-0 رسیدند و با برتری قابل توجه به ایتالیا رفتند.
پیش از دیدار برگشت، مارادونای خشمگین گفت که اجازه نمیدهد رئال مادرید در سن پائولو گل بزند و به دنبال این بود که برگ دیگری به تاریخچه پرافتخار دوران حرفهایاش اضافه کند. او به قولش عمل کرد اما باز هم ناپولی حذف شد زیرا تساوی بدون گل برای صعود آنها کافی نبود. هرچند، آن دیدار یک لحظه به یاد ماندنی داشت؛ جاییکه چندو با لایی زدن به ستاره آرژانتینی، باعث ناراحتی هواداران میزبان شد.
در مرحله بعد آنها با پورتو، مدافع عنوان قهرمانی، روبرو شدند. در دو پیروزی 2-1 در دیدارهای رفت و برگشت، این بوتراگنیو بود که بیشترین تاثیر را داشت؛ بازیکنی که در رقابتهای اروپایی همیشه چهرهای تاثیرگذار داشت. این پیروزیها رئال را به مرحله یک چهارم نهایی رساند؛ جاییکه بار دیگر بایرن در انتظار آنها بود. روحیه تسلیم ناپذیر آنها بار دیگر مقابل حریف آلمانی به کمکشان آمد. بعد از دریافت سه گل در همان دقایق ابتدایی دیدار رفت، سانچس و بوتراگنیو در نیمه دوم دو گل زدند تا امیدها برای بازی برگشت حفظ شود.
در مادرید، میشل و میلان یانکوویچ با گلزنی، رئال را به مرحله بعد فرستادند. امید آنها برای پایان دادن به ناکامی در جام باشگاههای اروپا، روشنتر از همیشه بود. با این وجود، رویای آنها بار دیگر توسط پیاسوی آیندهوونِ هیدینک، قهرمان آن فصل، که بهتر از آنها ظاهر شد، از بین رفت. تیم هلندی در دیدار برگشت، از تساوی 1-1 بازی رفت در برنابئو به خوبی محافظت کرد و رئال مادرید بار دیگر حذف شد. آنها شکست نخوردند اما حس عمومی این بود که آیندهوون تیم بهتر زمین بود.
بسیاری معتقدند که آن دیدار در آیندهوون، پایان آن عصر طلایی رئال مادرید بود. حتی میشل، یکی از ستارههای آن تیم، به یاد دارد که چطور آن دیدار، آغازی بر یک پایان بود:” پیاسوی چنان جدال هویتیای در ما ایجاد کرد که از آنجا دیگر ما نابود شدیم. حداقل از آنجا بود که نزول ما آغاز شد.”
هرچند، لئو بین هاکر مصمم بود که ثابت کند نظر عمومی اشتباه است. بار دیگر خوشبینیهای زیادی وجود داشت. در اسپانیا، بارسلونا که با استخدام یوهان کرویف به عنوان سرمربی، نسبت به فصل قبل بسیار بهتر شده بود، آنها را به چالش کشید. علیرغم از دست دادن برند شوستر، تیم جوان شده بارسا میتوانست برای قهرمانی بجنگد اما نتایج خوب اولیه رئال، باز هم دست بالا را به آنها داد. به طور شگفتانگیزی، این یکی از بهترین فصلهای تاریخ سفیدها بود که در آن، آنها تنها یک بار شکست خوردند- دیدار خارج از خانه مقابل سلتا.
روند شگفت انگیز 35 بازی بدون شکست که از فصل قبل آغاز شده بود، در رقابتهای اروپایی هم ادامه پیدا کرد و رئال مادرید این بار در یک چهارم نهایی، پیاسوی را حذف کرد. اکنون بیش از همیشه، آنها به کسب جام نزدیک بودند. آنها باید مقابل میلانِ آریگو ساکی قرار میگرفتند که در رقابتهای داخلی نتایج خوبی نمیگرفت. تساوی 1-1 خانگی چندان ایدهآل نبود اما نتیجهای بود که آنها را برای رسیدن به فینال امیدوار نگه داشت.
دیدار برگشت به طرز شگفتانگیزی فراتر از چیزی بود که همه انتظار داشتند. کارلو آنچلوتی، فرانک رایکارد، رود گولیت، مارکو فن باستن و روبرتو دونادونی، همگی در سن سیرو گلزنی کردند تا رئال مادرید 5-0 در هم کوبیده شود و رویای قهرمانی اروپا بار دیگر به محاق برود. یک فصل تقریبا بینقص در لیگ، تاییدی در شایستگیهای آن تیم بود اما برای باشگاهی مانند رئال مادرید، ناکامی دوباره در فتح جامی که تا آن اندازه ستایشش می.کرد، یک ناکامی بود و به این دلیل، لئو بینهاکر اخراج شد.
فصل بعد جان توشاک ولزی، با ایدههایی تازه و خلاقانه، هدایت تیم را برعهده گرفت. در آرایش 2-4-1-3 او، برند شوستر، ستاره سابق بارسلونا، یک گزینه قابل توجه در خط میانی بود. او را فرناندو هیهرو نوظهور حمایت میکرد؛ درحالیکه میکشل و واسکز همچنان در کنارهها بازی میکردند. در خط حمله، همچنان از زوج موفق بوتراگنینو و سانچس انتظار میرفت تا بهترین بازیها را ارائه بدهند؛ درحالیکه در خط دفاعی، از چندو خواسته شده بود که با پوشش دادن سمت راست خط دفاعی سه نفره، وظایف دفاعیتری برعهده بگیرد.
متاسفانه طلسم ناکامیهای رئال در رقابتهای اروپایی ادامه پیدا کرد. میلانیها این بار به جای نیمه نهایی، در مرحله دوم به کار آنها پایان دادند؛ اتفاقی که اگرچه کمتر دردناک بود اما به دردسرهای توشاک اضافه کرد؛ مربیای که علیرغم کسب نتایج خوب در لیگ، در مادرید چهره محبوبی نبود. اما در دیدارهای لیگ، آنها در گلزنی بسیار موفق بودند و 107 گل در لیگ در آن زمان یک رکورد بود. هوگو سانچس هم با 38گل زده، با رکورد تلما زارا برای زدن بیشترین گل در یک فصل برابری کرد. جالب اینکه همه این گلها با تک ضربه به ثمر رسیدند.
قهرمانی لیگ بار دیگر به برنابئو رفت اما در آن فصل یک جابهجایی قدرت هم اتفاق افتاد. در فینال کوپا دل ری، بارسلونای کرویف 2-0 رئال مادرید را شکست داد؛ نشانهای از آنچه قرار بود رخ بدهد. با جا افتادن فلسفه مربی هلندی در تیم بارسلونا، آنها شروع به قلع و قمع کردن حریفان در اسپانیا کردند؛ ابتدا با قهرمانی در جام حذفی و سپس با پایان دادن به برتری رئال مادرید در لیگ. آنها در سال 1992 قهرمانی در اروپا را نیز به کارنامهشان اضافه کردند؛ زمانیکه رئال مادرید دیگر کاملا نزول کرده بود.
بعد از سال 1990، لا کینتا شروع به از هم پاشیدن کرد. جدایی واسکز و رفتن او به تورینو، آغاز این ریزش بود؛ درحالیکه بوتراگنیو و میشل تا اواسط دهه 90 از رئال جدا نشدند؛ زمانیکه چهره فوتبال اسپانیا کاملا تغییر کرده بود. موفقیت جادویی بارسلونا همه توجه را به خود جلب کرد و تا سال 1998 و زمانیکه جام باشگاههای اروپا دیگر به چمپیونزلیگ تبدیل شده بود، قهرمانی به مادرید برنگشت. مانوئل سانچس که حالا یکی از بزرگان تیم بود، تنها عضو لا کینتا بود که همچنان در تیم حضور داشت و تنها نفر از آن جمع که قهرمانی در بزرگترین جام اروپا را جشن گرفت.
بعد از این رئال در دو دهه اخیر در لالیگا زیر سایه بارسلونا قرار گرفت، دستاوردهای آن تیم در دهه 80 ارزشمندتر هم جلوه کرد. اگرچه قهرمان نشدن در اروپا باعث شد تا دستاوردهای آنها –حتی توسط دی استفانو- کم اهمیت نشان داده شود اما 5 قهرمانی پیاپی در لیگ تنها در سالهای اخیر به اندازهای که باید مورد توجه قرار گرفت.
افتخارات آنها در آن زمان تنها به زمین فوتبال محدود نبود؛ آنطور که مانوئل سانچس در کتاب “لا روخا: سفری در فوتبال اسپانیا” (La Roja: The Journey of Spanish Football) به جیمی برنز گفت:” ما جوانانی از مادرید بودیم که در مورد اینکه چطور باید فوتبال بازی کرد، اشتراک نظر داشتیم. ما میخواستیم فوتبالی هجومی و چشمگیر بازی کنیم- و ما خودمان را بخشی از آنچه در آن زمان در اسپانیا در حال رخ دادن بود، میدیدیم؛ بخشی از نسلی که میخواست تغییر ایجاد کند و آماده بود تا ریسک کند.”
به هر حال آن دوره، یکی از بهترین دورههای تاریخ رئال بود. پنج قهرمانی پیاپی در لیگ و دو قهرمانی در جام یوفا تنها با سالهای پرافتخار دهه 1950 قابل مقایسه بود و این تیم را میتوان در کنار نسل درخشان دی استفانو و تیم زینالدین زیدان که سه بار پیاپی قهرمان اروپا شد، قرار داد. آنها همچنین به عنوان یکی از بهترین تیمهایی که هرگز قهرمان جام باشگاههای اروپا نشدند، در یادها خواهند ماند- البته این نباید میراث آنها را در سایه قرار بدهد. آنها با سختکوشی، استعداد و اشتیاق فراوانی که از عشق به رئال مادرید ریشه میگرفت، بار دیگر جام و افتخار را به سانتیاگو برنابئو برگرداندند.
در فوتبال امروزی غیر ممکنه همچین اتفاقی رخ بده