داستان رنه هیگیتا: افسانه مرد عقربی
هفتیک- «دیوانگی محض است که کاری را بارها و بارها انجام دهی و هربار انتظار نتیجهی متفاوتی داشته باشی.» این جملهای است که مکررا و البته به غلط، به آلبرت انشتین نسبت داده میشود. با این حال دیوانهی یک جامعه ممکن است نابغهی جامعهای دیگر تلقی گردد. گاهی نبوغ یک نابغه آنقدر مورد انکار و تمسخر قرار میگیرد تا لحظهای فرا برسد که دیگر جایی برای کتمان باقی نمانده باشد.
رنه هیگیتای کوچک همان چیزی را میخواست که هر کودک دیگری در محلههای آلوده به جرم و جنایت مدلین در دههی هفتاد آرزویش را داشت: بازی کردن بهعنوان مهاجم برای تیم ملی کلمبیا. گل زدن در جام جهانی. بدل شدن به یک قهرمان ملی.
او در مصاحبه با فور-فور-تو میگوید:«وقتی بچه بودم در پست مهاجم بازی میکردم. گل هم میزدم. اما سرنوشت برنامههای دیگری برای من داشت. دروازهبان ما برای یک بازی پیدایش نشد؛ و آنها تصمیم گرفتند مرا در درون دروازه قرار دهند.»
نیاز به گفتن نیست که او این تجربه را با موفقیت پشت سر گذاشت. تیم او ناگهان صاحب یک سنگربان مستعد و حتی مطمئنتر شده بود. اما فقط یک مشکل وجود داشت. هیگیتا که پس از مرگ مادر و رها شدن توسط پدر بههمراه مادربزرگ عزیزش آنا فلیسا زندگی میکرد، همچنان رویای بازی کردن در پست مهاجم را در سر میپروراند. بیکار ایستادن در درون محوطه با روحیهی سرزندهی او همخوان نبود:«وسوسهی حرکت با توپ، پیش رفتن و گل زدن، مرا رها نمیکرد.» این را درحالی میگوید که برقی گوشهی چشمانش هویدا شد.
«حالا باید این کار را از درون محوطه انجام میدادم. این سختترین جای ممکن برای انجامش بود؛ با این حال انجامش دادم.»
حتی امضای قرارداد با تیم میوناریوس -یکی از مطرحترین باشگاههای کلمبیا- در سال 1985 نیز نتوانست تمنای هیگیتای نوزده ساله برای بازی کردن در پست مهاجم را خاموش کند:«من هروقت که امکانش را میدیدم خودم را به زمین حریف میرساندم و بارها و بارها مجبورم میکردند، سر جایم برگردم.»
این نوجوان سرکش مجبور بود در میوناریوس در برابر وظایف و مسئولیتهای خود سر فرود آورد. اما با بازگشتش به شهر مدلین و ملحق شدن به اتلتیکو ناسیونال -باشگاهی که از کودکی طرفدارش بود- اوضاع برایش متفاوت شد.
پس از جدایی دروازهبان قبلی باشگاه یعنی لورنزو کارابس، هیگیتا با قرار گرفتن بهجای او توانست اندکی به رویاهای خود نزدیک شود:«آموختم که ترسم را کنار بگذارم. حالا دیگر ریسکِ زدن ضربات ایستگاهی و پنالتیها را قبول میکردم، در بازی تیم حین مالکیت توپ مشارکت میکردم، جلو میرفتم و پیروزی را جستجو میکردم. توپ را به جناح چپ میفرستادم و سپس خودم به جناح راست میرفتم و منتظر دریافت پاس میشدم.»
درحالیکه تاخت و تاز او ادامه مییافت، خشم و غضب تماشاگران حاضر بر روی سکوها نیز نسبت به او بیشتر میشد. هیگیتای 57 ساله میگوید:«برای بسیاری از افراد، سبک من چیزی غریب جلوه میکرد. آنها مرا بهعنوان یک دیوانه یا یک دلقک میدیدند. توهینهای زیادی به من میشد. اما من این کار را برای کمک به تیم انجام میدادم. من فقط وقتی محوطه را ترک میکردم که آنها در حفظ و کار با توپ به مشکل برخورده بودند. من جلو میرفتم تا راه را به آنها نشان دهم. تا به آنها بگویم که وقتی یک دروازهبان میتواند اینچنین پیش بیاید و بازی میکند، قطعا شما نیز میتوانید جلوتر بروید و بهتر بازی کنید.
من معمولا در نقش لیبرو بازی میکردم. توپ را میگرفتم و آن را پخش میکردم. گاهی پیش از آنکه توپ را به خطوط جلوتر برسانم چند پاس با یکی از همتیمیهایم رد و بدل میکردم. همین راضیام میکرد. اما وقتی میدیدم که تیم دارد خوب بازی میکند، میدانستم که آنها نیازی به من ندارند.»
در سال دوم حضورش در اتلتیکو ناسیونال بود که مهارتش در زدن ضربات ایستگاهی او را به کاشتهزن و پنالتیزن اول تیم تبدیل کرد. او نخستین گلش را در پیروزی 1-6 مقابل ایندیپندینته مدلین در دسامبر 1987 بهثمر رساند. هیگیتا پس از آن 29 گل دیگر نیز برای باشگاه بهثمر رساند، از جمله 13 گلش در سال 1988. این آمار درخشان در کنار عزم راسخش برای ملحق شدن به حملات تیم برایش لقب اللوکو (بهمعنی دیوانه) را به ارمغان آورد.
هیگیتا با خنده میگوید:«این لقب ناراحتم نمیکرد؛ از آن خوشم میآمد. شما باید معنی واقعی “لوکو” را در اینجا دریابید. معنیاش فقط انجام کارها به شیوهای متفاوت نیست. بلکه یعنی پا را از مرزهای تعیینشده فراتر گذاشتن و فکر کردن به شیوهای متفاوت با سایرین. بنابراین اگر مردم میخواستند مرا به آن اسم صدا کنند من آن را میپذیرفتم؛ و با آغوش باز نیز میپذیرفتم.»
نه هیگیتا، نه!
اتلتیکو ناسیونال با الهامبخشی دروازهبان گلزنش توانست در سال 1988 نایبقهرمان لیگ شود و در سال بعد نیز به فینال جام لیبرتادورس رسید. بعد از تحمل شکست 0-2 مقابل حریف پاراگوئهای یعنی المپیا، ناسیونال توانست در بازی برگشت کار را به ضربات پنالتی بکشاند، جایی که میتوانست از سلاح مخفی (و نهچندان مخفی) خود رونمایی کند. هیگیتا چهار پنالتی حریف را مهار کرد و یک پنالتی را نیز خودش تبدیل به گل کرد، تا تیمش را قهرمان آمریکای جنوبی کند.
در ابتدای همان تابستان، هیگیتا توانسته بود در برتری 2-4 کلمبیا مقابل ونزوئلا در مرحلهی گروهی کوپا آمریکا، گل اول تیمش را از روی نقطهی پنالتی بهثمر برساند. این البته اولین گل او برای تیم ملی کشورش نبود. جوان سرکش موفرفری پیش از آن مقابل فنلاند و پرو نیز برای کلمبیا گلزنی کرده بود.
کلمبیا البته موفق نشد از مرحلهی گروهی آن تورنمنت صعود کند؛ اما آنها سال بعد توانستند در جام جهانی 1990 ایتالیا توجهات جهانی را به خود معطوف کنند. پیش از آغاز تورنمنت، مربی تیم فرانسیسکو ماتورانا (که در سطح باشگاهی نیز مربی هیگیتا بود) گفت که دروازهبان 23 سالهاش نشانی ماندگار بر دنیای فوتبال حک خواهد کرد. اگرچه نقش سوییپر-دروازهبان چیز تازهای در آن زمان بهشمار نمیرفت -گلر مجارستان در دههی پنجاه یعنی گیولا گروسیچ بیشتر با مهارتش در استفاده از پاهایش شناخته میشد تا استفاده از دستانش و گلر هلند در دههی هفتاد یعنی یان یونگبلود نیز قادر بود خطر حملات حریف را در نطفه خفه کند- ماتورانا احساس میکرد که مهارت و تکنیک هیگیتا چیزی است که تا بحال در هیچ دروازهبانی دیده نشده است:«یونگبولد جلو میآمد تا فقط بهزیر توپ بزند و آن را به جایگاه تماشاگران بفرستد. هیگیتا میتواند بیشتر از اینها را ارائه دهد. با رنه، ما با یازده نفر حمله میکنیم.»
صحت گفتههای ماتورانا به اثبات رسید وقتی کلمبیا توانست برای نخستین بار به مرحلهی حذفی جام جهانی راه پیدا کند. آنها با یوگسلاوی، امارات، و قهرمان نهایی تورنمنت یعنی آلمان غربی همگروه بودند و توانستند یک مساوی 1-1 نیز از ژرمنها بگیرند. هیگیتا در این تورنمنت و بهواسطهی سبک بازی و حرکات عجیب و غریب خود به شهرت جهانی دست یافت. عبور دادن نرم توپ از بالای سر رودی فولر، دریبل زدن مهاجم یوگسلاوی یعنی دارکو پانچف روی خط محوطهی جریمه، و خروجهای مکررش از محوطه برای تکل کردن توپ از جملهی این حرکات بودند. فوتبال تا پیش از آن گلری چنان باتکنیک و چنان بیپروا را بهچشم ندیده بود.
هیگیتا در خصوص آن تورنمنت میگوید:«اوضاع برای من شگفتانگیز پیش رفت و مهمتر این بود که ما توانستیم برای اولین بار به دور حذفی جام جهانی برسیم. ما بازیکنان خوب زیادی در تیممان داشتیم، از جمله کارلوس والدراما، تینو آسپریا، فردی رینکون و لوئیس کارلوس پرهآ. ما البته تجربهای که بازیکنان کلمبیایی امروز دارند را نداشتیم. منظورم تجربهی بازی در اروپا است. فقط والدراما بود که در فرانسه برای تیم مونپلیه بازی کرده بود و آندرس اسکوبار نیز در سوئیس برای یانگ بویز. بقیهی ما تا آن زمان بهندرت از کلمبیا بیرون رفته بودیم.»
بازی مرحلهی یکهشتم نهایی آنها مقابل کامرون، ریسک نهفته در سبک چابکسوارانهی هیگیتا را کاملا برجسته ساخت. دو دقیقه بعد از آنکه که کامرون در وقتهای اضافه 0-1 از حریف پیش افتاد، هیگیتا در نزدیکی دایرهی مرکزی زمین با یک کنترل بد باعث شد که توپ از مالکیت کلمبیا خارج شود و به مهاجم کامرون یعنی روژه میلا برسد. درحالیکه گزارشگر تلویزیونی بازی بهشکل هیستریک فریاد میزد “نه هیگیتا، نه هیگیتا، نه هیگیتا” میلا توپ را به تور دروازهی بیدروازهبان آنها چسباند. کلمبیا از تورنمنت کنار رفت و عدهی بسیاری انگشت اتهامشان را بهسمت گلر تیم گرفتند. با این حال هیگیتا میگوید که حسرتی به دل ندارد:«نه. به هیچ وجه. وقتی کسی پیشقدم میشود که کاری متفاوت انجام دهد، تبعا خطاهایی نیز رخ خواهد داد و این بهایی بود که من باید میپرداختم. اما من باور دارم که آن خطا منجر به شکلگیری چیزی خوب در جهان شد.»
یکی دو سال بعد از آن بود که قانون پاس به عقب به تصویب رسید و بهواسطهی این قانون دروازهبانها دیگر قادر نبودند پاس مدافعان خود را با دست جمع کنند. در کلمبیا این قانون را با نام قانون هیگیتا میشناسند؛ چیزی که خود او به آن مفتخر است:«اگر من به آن سبک بازی نمیکردم، بهنظرم آنها آن قانون را تغییر نمیدادند. بهخاطر تصویب آن قانون، فوتبال امروز تماشاییتر است و توپ بیشتر از قبل در جریان بازی است.»
علیرغم شکست کلمبیا مقابل کامرون، نمایشهای شورانگیز آنها در این جام قلبها را تسخیر کرد:«ما کلمبیا را بر روی رادار جهانی قرار دادیم. ما راه را برای آیندگان سنگفرش کردیم.»
هیگیتا میگوید که او در آن زمان بدل به چهرهی کلمبیا شد و به گفتهی خودش همه میخواستند با او رفیق شوند. این حتی شامل دیهگو مارادونا نیز میشد. ایندو حتی به خانهی یکدیگر در ناپل و مدلین نیز رفتند و مهمان یکدیگر شدند:«او دوست من بود. او منحصر بفرد بود. بهتر بود که او را بهعنوان دوست داشته باشید تا دشمن! او با جان و دل از دوستانش دفاع میکرد.»
کارتلها، آدمربایی، و دو اسکوبار
البته همهی دوستان جدید و مشهور هیگیتا بهخاطر مهارتهای ورزشیشان مشهور نشده بودند. یکی از آنها کارلوس مولینا، یکی از اعضای مهم کارتل مواد مخدر پابلو اسکوبار بود که البته بعدها به کارتل رقیب پیوست. مولینا یکی از مالکان باشگاه اتلتیکو ناسیونال بود:«من در آن دوران دوستان زیادی داشتم و بعضی از آنها نیز قاچاقچی مواد مخدر بودند. من نمیتوانم آن را تغییر دهم.»
او همچنین با خود اسکوبار نیز از نزدیک آشنا بود. هیگیتا میگوید که در اولین دیدارش با سلطان کوکائین کلمبیا تلاش کرده او را ترغیب کند که خودش را به پلیس تحویل دهد. که البته اسکوبار در نهایت نیز این کار را انجام داد.
اندکی پیش از انتقال به تیم لالیگایی رئال وایادولید در تابستان 1991، هیگیتا به لا کاتدرال دعوت شد، یک زندان شخصی لوکس که محل نگهداری پابلو اسکوبار بود. زندانی که از باند فرود هلیکوپتر، آبشار مصنوعی، بار، جکوزی، و حتی زمین فوتبال برخوردار بود. هیگیتا یکی از چندین فوتبالیستی بود که برای بازی در این زمین فوتبال به این زندان دعوت شد:«حضور من در آنجا پس از اخذ اجازه از نهادهای قانونی صورت گرفت. ما هیچ کار مخالف قانونی انجام ندادیم. درخواست مجوز دادیم، مجوز را اخذ کردیم و به دیدن پابلو در کاتدرال رفتیم. هیچچیز غیرمعمولی وجود نداشت. ما فوتبالیستها بارها به زندانهایی دیگر، به بیمارستانها و حتی به واتیکان نیز رفتهایم. من ترسی از رفتن به کاتدرال نداشتم. ترس از چه؟ ما بسیار خوشاقبال و سعادتمند بودهایم که فوتبال را در زندگیمان داشتیم. بهخاطر فوتبال، همه ما را دوست دارند. و من با همه دوست هستم.»
در سال 1993 بود که هیگیتا یک تماس تلفنی دیروقت را از مولینا دریافت کرد:«رنه، به خانهام بیا! به تو احتیاج دارم. یک ماشین برایت میفرستم.» وقتی هیگیتا به عمارت قاچاقچی مواد مخدر رسید اوضاع را بهشدت بغرنج یافت. مولینا به او توضیح داد:«زندگی دختر من توی دستهای توست. به کمکت نیاز دارم.»
مولینا گفت که همکار سابق و دشمن فعلیاش یعنی اسکوبار دخترش را به گروگان گرفته است. رابطهی خوب هیگیتا با اسکوبار نقشی اساسی را در نجات جان دختر مولینا و بازگشت او به نزد پدرش داشت. روزنامهنگار کلمبیایی یعنی هکتور رینکون بعدها در مقالهاش نوشت:«هیگیتا مثل یک بچه میماند. با این وجود او ابدا احمق نیست. وقتی یک قاچاقچی ردهبالا به شما میگوید “لطفی به من کن” غیرممکن است که به او نه بگویید. پیامدهای این نه واضح هستند.»
وقتی هیگیتا در سال 1993 از اسپانیا به کلمبیا بازگشت تا دوباره برای اتلتیکو ناسیونال بازی کند، بهخاطر نقشش در این ماجرا توسط پلیس کلمبیا دستگیر شد. بنا بر گزارشها، او 64 هزار دلار از مولینا بابت این پادرمیانی دریافت کرده بود که ناقض قوانین کلمبیا محسوب میشد. هیگیتا از آن زمان تاکنون بارها بر بیگناهی خود تاکید کرده است:«من به دلایل انساندوستانه وارد این ماجرا شدم. اگر دوباره برای نجات یک انسان به من نیاز بود، بدون معطلی وارد عمل میشدم. من یک فوتبالیست هستم. من چیزی راجع به قوانین آدمربایی نمیدانم.»
او هفت ماه مصیبتبار را در زندان سپری کرد و سرانجام یک اعتصاب غذا راه آزادیاش از زندان را باز کرد. او در اوایل سال 1994 و اندکی پیش از برگزاری جام جهانی آمریکا از زندان آزاد شد. بنابراین از آمادگی کامل برای حضور در این تورنمنت برخوردار نبود. کلمبیا حتی بدون ستارهاش در درون دروازه نیز امید زیادی به این تورنمنت داشت. آنها که با رویای فتح جام پا به آمریکا گذاشتند در عین ناباوری پشت سر رومانی، سوئیس و آمریکا در قعر گروه خود قرار گرفتند. یادآوری خاطرهی آن تورنمنت هنوز هم برای کلمبیاییها دردآور است:«من بابت از دست دادن جام جهانی 1994 بسیار ناراحت بودم. در بین سالهای 90 تا 94 اتفاقات زیادی در زندگی من افتاد و مشکلات قانونی عدیدهای نیز برایم ایجاد شد. همینها بودند که مرا از این تورنمنت کنار گذاشتند. این ناعادلانه بود چرا که من بیگناه بودم.»
هیگیتا در پاسخ به این سوال که اگر او بهجای اسکار کوردوبا در درون دروازه میایستاد سرنوشت کلمبیا تغییر میکرد، میگوید: «آیا ما با حضور من برندهی بازیها میشدیم؟ اینها مربوط به گذشته است. حرف زدن دربارهی آنچه رخ داده و تمام شده کار سختی است.»
با این حال آنچه مسلم است تاثیر مخربی است که این تورنمنت بر وجههی بینالمللی کلمبیا گذاشت. در طی بازی دوم آنها مقابل آمریکا در لسآنجلس، همتیمی هیگیتا در اتلتیکو ناسیونال یعنی آندرس اسکوبار (که هیچ نسبت خانوادگی با پابلو اسکوبار ندارد) در تلاش برای دور کردن سانتر حریف بهاشتباه توپ را وارد دروازهی خودی کرد. این گل آمریکای میزبان را پیش انداخت و آنها این برتری را تا پایان بازی نیز حفظ کردند. پس از بازگشت از تورنمنت، اسکوبار شبی بههمراه چند تن از دوستانش راهی یک باشگاه شبانه در مدلین شد. در پارکینگ این باشگاه در ساعت سه نیمهشب، سه مرد به اسکوبار حمله کردند و شش گلوله به مدافع کلمبیا شلیک کردند. آنها پس از شلیک هر گلوله فریاد زدند: گل…
تا به امروز بسیاری باور دارند که قتل اسکوبار به دستور باندهای خلافکاری صورت گرفته است که پول زیادی را در شرطبندی روی آن مسابقه از دست داده بودند. هیگیتا هنوز هم گاهی به دوست و همتیمی سابقش فکر میکند:«برای من، فوتبال یک عشق است. هر فوتبالیست عاشق این بازی است و خود را وقف آن میکند. غمانگیز است که او به آن شیوهی شوم از دنیا رفت. من هنوز دلتنگش هستم.»پ
پرش عقرب
اگر سال 1994 دربردارندهی تاریکترین صفحه از تاریخ فوتبال کلمبیا و زندگی فوتبالی هیگیتا بود، سال بعد از آن یک سال عالی برای او بود. هیگیتا در این سال دوباره به فرم خوب خود بازگشت و توانست در کوپا آمهریکا و کوپا لیبرتادورس بدرخشد. در بازی دور رفت مرحلهی نیمهنهایی جام لیبرتادورس مقابل غول آرژانتینی یعنی ریورپلاته، هیگیتا یک ضربهی ایستگاهی تماشایی را بهثمر رساند. در بازی برگشت نیز او یک پنالتی را مهار کرد و یک پنالتی را نیز به گل تبدیل کرد. هواداران ناسیونال هنوز هم درخشش خیرهکنندهی هیگیتا در طی آن فصل را به خاطر دارند، علیرغم اینکه آنها در بازی فینال لیبرتادورس مقابل گرمیو شکست خوردند.
یک هفته پس از باخت مقابل گرمیو، سرانجام برجستهترین لحظه از کارنامهی حرفهای هیگیتا فرا رسید: ضربهی عقرب در مهار سانتر جیمی ردنپ در دیدار دوستانهی ماه سپتامبر میان کلمبیا و انگلیس در ورزشگاه ومبلی. ضربهی هافبک انگلیس مستقیم بهسمت هیگیتا رفت. گلر کلمبیا به هوا پرید، پاهایش را از پشت بالا آورد و توپ را با ضربهی هر دو پا دور کرد. یان دارک، گزارشگر بازی در توصیف این صحنه گفت:«خدای من! آیا تا بحال دیده بودید که دروازهبانی کاری شبیه به این را کند؟»
مربی انگلیس یعنی تری ونبلز این حرکت را منحصر بفرد توصیف کرد و گوردون بنکس در استودیوی تلویزیونی گفت که اگر او چنین کاری را انجام میداد ی چارلتون (مدافع انگلیس در جام جهانی 1966) دماغش را با مشت خرد میکرد.
این حرکت حتی در دورانی که شبکههای اجتماعی هم هنوز متولد نشده بودند در دنیا وایرال شد. هیگیتا پس از بازی گفت:«این از آن چیزها بود که فقط یک نفر قادر به انجامش است.»
او بعدها گفت که گمان میکرده داور قرار است آفساید اعلام کند. هرچه که بود، این یک حرکت نمایشی ژیمناستیکوار ماندگار از جانب یک مرد 29 ساله بود. هیگیتا تا سن 43 سالگی به فوتبال بازی کردن ادامه داد، هرچند دیگر هرگز چنان اوجی را تجربه نکرد. با این حال او توانست عملکرد خوبش در گلزنی را نیز حفظ کند، از جمله یک شوت سنگین از درون محوطهی خودی که در سال 2003 و در زمان حضورش در بویا کائوکا راهی دروازهی حریف شد.
دو سال پیش از آن بود که هیگیتا بار دیگر با شرکت در بازی بزرگداشت دیهگو مارادونا به کانون توجهات بازگشت. عدهی زیادی از افراد میترسیدند که مارادونای شدیدا چاقشده در این بازی خود را مضحکهی خاص و عام کند. با این حال هیگیتا اجازه داد که دوست قدیمیاش دو بار در این بازی دروازهاش را باز کند. روزنامهنگاری پس از بازی ادعا کرد که حتی یک کودک نوپا نیز قادر بود این شوتها را مهار کند. هیگیتا در خصوص مارادونا میگوید:«یقینا او اشتباهات و خطاهای خودش را داشت. اما من دیهگو را همانگونه که بود دوست داشتم. او یک “لوکو” بود، درست مثل من.»
دیوانگی هیگیتا تا پایان کارنامهی حرفهایاش ادامه یافت. در سال 2004 و در زمان حضور در آئوکاس، تست دوپینگ او بابت مصرف کوکائین مثبت اعلام شد. چند ماه پس از آن، او در یک رئالیتی شو کلمبیایی حاضر شد که شرکتکنندگانش باید مدتی را در یک جزیرهی خالی از سکنه میگذراندند. در سال 2005 او در یک رئالیتی شو دیگر حضور یافت و اینبار در مقابل دوربینها تحت یک عمل جراحی پلاستیک قرار گرفت. این عمل بهطور چشمگیری ظاهر او را تغییر داد و خودش نیز از نتیجهی به دست آمده راضی نبود.
با تمام اینها، میراث اللوکو همچنان در زمین فوتبال به حیات خود ادامه میدهد. شیطنتهای او بهعنوان یک سوییپر-دروازهبان، جلو رفتنهای بیمحابای او و مهارت خیرهکنندهاش در بازی با پا الهامبخش نسل بعدی دروازهبانان شد. هیگیتا معتقد است که سبک او به دروازهبانها کمک کرد تا چابکتر شوند و نهفقط با دستانشان بلکه با پاهایشان نیز بازی کنند، چیزی که به باور او فوتبال را تماشاییتر ساخته است:«من از میراثی که برای فوتبال بجا گذاشتهام بسیار راضی هستم.» با این حال او بابت انقراض نسل دروازهبانهای گلزن اظهار ناراحتی میکند:«این مورد دیگر در بین دروازهبانها دیده نمیشود چرا که ریسک زیادی بههمراه دارد. این ریسک امروزه بیشتر نیز شده چرا که سرعت بازیها افزایش یافته است.»
برای هیگیتا، گلهایش، ضربههای عقربش، خندهها و لودگیهایش و میراثی که از خود بجا گذاشت، همگی بخشی از یک تصویر بزرگتر هستند: حق انتخاب انجام کارها به شیوهای متفاوت. زندگی کردن به شیوهای غیرمعمولی:«بعضیها میخواهند دنیا را با انجام همان کارهای همیشگی تکراری تغییر دهند. ما لوکوها کارهای تکراری انجام نمیدهیم. ما کاری متفاوت انجام میدهیم.»
بدون تردید حرکت عقربی رنه هیگیتا در تاریخ جهان فوتبال جاودانه شد.
آنقدر این حرکت جذاب و دیدنی است که ارزش بارها و بارها دیدن را دارد. البته طنز خاصی در اجرای این حرکت دیده می شود که در نهایت تحسین بیننده را بدنبال خواهد داشت .
ممنون رنه هیگیتای استثنایی.👏👏👏👏👏👏💎💎💎💎💎💎💎💯💯💯💯💯