یک داستان هندی؛ چگونه دو جوان خرمشهری، در بنگال شرقی اسطوره شدند
هفتیک– فوتبال باشگاهی هند در دهه 1980 در اوج محبوبیت خود بود. در این دوره از تاریخ بود که دو دانشجوی جوان ایرانی موفق به تغییر فوتبال هند برای همیشه شدند. مجید بشکار و جمشید نصیری یکی از ترسناکترین زوجهای هجومی آن دهه را تشکیل داده و راه را برای هجوم خارجیها به فوتبال هند هموار کردند. این داستان آنها درباره “شکار دونفره” بوده و به قلم سومنات سنگوپتا در گلدن تایمز منتشر میشود.
فوتبالیستهایی با خلقوخوی متفاوت، معمولا نیرویی جذبکننده دارند. هواداران، جاذبه آنها که مانند ستارههای راک یا تصویر یک نابغه دیوانه است، تحسین میکنند. این فوتبالیستها با شمشیر زندگی میکنند و میمیرند، و غالبا وقتی از فوتبال خداحافظی میکنند، زندگی آنها به مسیر دردناک و غمانگیزی ختم میشود. با این وجود، دههها بعد، هواداران هنوز هم دوران حرفهای آنها را گرامی داشته و با شوق، یک لمس توپ استادانه یا لحظهای از درخشش آنها را به یاد میآورند.
جوزپه مه آتزا که از نظر بسیاری بزرگترین فوتبالیست ایتالیایی تمام دوران محسوب میشود، به این شهره بود که بعد از سپری کردن شبهای طولانی با روسپیها، در بازیها حضور پیدا میکرد و برای حضور در بازی با پیژامه به ورزشگاه میرفت.
معدود بازیکنی از منچستریونایتد میتواند با محبوبیت ماندگار جورج بست، “پنجمین بیتل”، برابری کند. رابین فرایدی (توضیح مترجم: بازیکن تیمهای ریدینگ و کاردیف سیتی در دهه 1970 که دوران حرفهای کوتاهی داشت) با وجود اینکه هرگز در بالاترین سطح فوتبال انگلیس بازی نکرد، هنوز هم هواداران خاص خود را دارد. هلینو دی فریتاس، اسطوره بوتافوگو و ژرژ لئاندرو آندراده، ستاره افسانهای تیم بزرگ اروگوئه در دهه 1920، هر دو در آسایشگاه درگذشتند، اما هنوز هم تحسین میشوند.
هواداران هندی مجبور بودند برای تماشای اولین فوتبالیست واقعا غیرمتعارف تا دهه 1980 منتظر بمانند؛ بازیکنی که از سواحل دوردست ایران آمده بود. این بازیکن ایرانی، مجید “باسکار”، شیوهای از فوتبالِ بسیار جذاب و سرگرم کننده را با خود به هند برد که پیش از آن هرگز دیده نشده بود. این فوتبالیست نابغه، انسانی بسیار شکننده بود؛ ویژگی که او را جذابتر میکرد. او به همراه هموطنش، جمشید نصیری در دهه 1980، خط حمله مخوفی را تشکیل دادند. این اولین و یکی از موفقترین زوجهای خارجی در تاریخ فوتبال هند بود.
مجید بشکار (نام خانوادگی او در هند به اشتباه باسکار تلفظ میشد) در شش آگوست سال 1956 در خرمشهرِ ایران متولد شد. او فعالیتش را در باشگاه محلی رستاخیز خرمشهر آغاز کرد. رستاخیز متعلق به تاجری به نام محمد یونسزاده، باشگاهی بلندپرواز بود که در سال 1976 به نیمهنهایی جام حذفی ایران رسید. عملکرد مجید بشکارِ جوان خیلی زود توجه تیم ملی را به خود جلب کرد و او برای حضور در تیم B ایران برای شرکت در تورنمنت بینالمللی ایران در سال 1975 انتخاب شد. او در طول این مسابقات در هیچ دیداری به میدان نرفت، هرچند که در جریان پیروزی 3-1 تیم B ایران مقابل زئیر روی نیمکت بود.
او در اواسط دهه 70 رستاخیز را ترک کرد و به تیم شهباز تهران پیوست. موفقیت بزرگ او در عرصه ملی در سال 1978، رخ داد؛ هنگامیکه در لیست اولین تیم ملی ایران در جام جهانی حضور پیدا کرد (توضیح مترجم: بشکار شماره 4 ایران در جام جهانی 78 بود). در آرژانتین، ایران قبل از حذف شدن در مرحله گروهی، در دیداری به یاد ماندنی، تیم بزرگ اسکاتلند تحت هدایت آلی مک لئود را با نتیجه تساوی متوقف کرد. اگرچه او برای یک دقیقه بازی نکرد، این تجربهای بزرگ و آموزنده برای مجید بود. فصل بعد، تیم مجید در نیم فصل در صدر جدول لیگ قرار گرفت. با این حال، آن فصل هرگز به پایان نرسید زیرا همان زمان با ظهور انقلاب اسلامی، روند تاریخ ایران تغییر کرد. او که هنوز در اوایل دهه سوم زندگی خود بود، در آوریل 1978 مقابل تیم قدرتمند یوگسلاوی تحت هدایت سافت سوسیچ به میدان رفت؛ دیداری که آخرین بازی ملی او لقب گرفت. مجید خیلی زود به همراه یک همبازی جوان به نام جمشید نصیری راهی هندوستان شد.
جمشید نصیری در 15 مارس 1959 متولد شد و دوران حرفهای را در همان تیم همبازیاش آغاز کرد. او قبل از پیشرفت تدریجی و حضور در فوتبال در سطح کشوری، بازیکن تیمهای گروه های سنی مختلف در رقابتهای مدارس بود. عملکرد او در مسابقات کشوری باعث شد بتواند به تیم ملی زیر 17 سال راه یابد. این اتفاق قبل از حضور او در تیم زیر 20 سال و شرکت در اولین دوره جام جهانی زیر 20 سال در سال 1977 رقم خورد.
دوران حضور او در رستاخیز دوام نیاورد زیرا این باشگاه پس از انقلاب اسلامی منحل شد. جمشید به تازگی ماجراجویی در تیم ملی بزرگسالان را آغاز کرده بود و مانند مجید، دوران حرفهای نوظهور او نیز با پایانی زودرس مواجه شد.
او نیز که اهل خوزستان بود، از پیش با مجید آشنا بود و این زوج پس از انقلاب مسیر مشابهی پیدا کردند. در آن مقطع، آنها نه برای ادامه حرفهی فوتبال، بلکه برای تحصیلات عالی به هند سفر کردند – اما سرنوشت نقشه متفاوتی برای آنها داشت و سرانجام آنها را به سمت باشگاهی در سواحل رودخانه گنگ در کلکته سوق داد.
بنگال شرقی بیشتر سالهای طلایی خود را در دهه 1970 سپری کرده بود. در نیمه اول دهه، قرمز و طلاییپوشان به لطف جذب بازیکنانی چون پالتو داس (Paltu Das) و جیبان چاکرابورتی (Jiban Chakraborty) واقعا توقفناپذیر بودند. در سال 1976 و پس از انتخابات باشگاه، تغییراتی در هیئت مدیره ایجاد شد و روند موفقیت این تیم متوقف شد. ماهون باگان که بین سالهای 1970 و 1976 تحتالشعاع قرار گرفته بود، به لطف مهارت بازیکن تاثیرگذارش چاندراماداب روی (Chandramadhab Roy) و تیزهوشی تاکتیکی پی کی بانرجی (P.K. Banerjee) به جاده موفقیت برگشت. در نیمه دوم دهه 1970 بنگال شرقی نتوانست موفقیتهایش را تکرار کند و با شروع دهه جدید اوضاع حتی وخیمتر هم شد. باگان از پیش تیم بهتری داشت و اوضاع وقتی ناامیدکننده شد که با اوجگیری باشگاه محمدان، بنگال شرقی یک رقیب تازه را پیش رو میدید.
محمدان اس سی در دهه 1930 روزهای درخشان بیسابقهای را پشت سر گذاشته بود اما از آن زمان به بعد، ستاره بخت آنها رو به افول گذاشت. با شروع دهه 1980، محمدان در صدد تغییر این روند بود و به لطف سرمایهگذاریهای سنگین عرفان طاهر رندریان (Irfan Taher Randerian) و ابراهیم علی ملا (Ibrahim Ali Molla)، تیمی پر ستاره را شکل دادند. سیاه و سفیدها، باشگاه بنگال شرقی را غارت کرده و به بهترین بازیکنان آنها، پیشنهاد مالی دو برابر دادند تا روند جدایی پرتعداد بازیکنان این تیم آغاز شود.
در یکی از بزرگترین غارتهای نقل و انتقالاتی تاریخ فوتبال هند، محمدان موفق به جذب باسکار گانگلی (Bhaskar Ganguly)، چینموی چاتاریجی (Chinmoy Chatterjee)، رامن باتاچاریا (Ramen Bhattacharya)، الوکه مُخِرجی (Aloke Mukherjee)، پراسانتا بانرجی (Prasanta Banerjee)، سوراجیت سِنگوپتا (Surajit Sengupta)، دباشیش روی (Debashish Roy) و سابیر علی (Sabbir Ali) شد. در حالیکه موهون باگان و محمدان همه بازیکنان خوب هند را به خدمت گرفته بودند، مدیران بنگال شرقی دریافتند که تنها راه نجات در جذب بازیکنان خارجی با کیفیت است. برخلاف موهن باگان که قانون باشگاه، مانع جذب بازیکنان خارجی می شد، بنگال شرقی از پیش سابقه به خدمت گرفتن بازیکنان خارجی را داشت. پاگسلی (Pagsley)، مهاجم اهل میانمار، در دهه 1940 بهترین گلزن قرمز و طلاییها بود. در دهه بعدی، آنها مسعود فخری (Masud Fakhri)، بازیکن پاکستانی را در اختیار داشتند و در سال 1979، دیوید ویلیامز تبدیل به اولین آفریقایی شد که در یک باشگاه دسته اول هند بازی کرد. مقامات بنگال شرقی در جستوجوی خارجیهای جدید، از یک چهره غیر منتظره- نووی کاپادیا (Novy Kapadia)، پیرِ بزرگ فوتبال هند، کمک گرفتند.
در همین مقطع، مجید بشکار و جمشید نصیری در ژوئن سال 1979 به جبل پور رسیده بودند. با توجه به سابقه خوب فوتبالی، آنها توصیهنامههایی را برای حضور در دانشگاه الیگاره دریافت کردند. محمود خباسی، فوتبالیست ایرانی نیز پیش از این در آلیگار تحصیل میکرد و این اتفاق آنها را برای حضور در این دانشگاه بیشتر ترغیب کرد. در همان سال دانشگاه آلیگار میزبان مسابقات قهرمانی دانشگاههای منطقه شمال بود و با حضور سه ایرانی در ترکیبشان، تیم آنها توقفناپذیر بود. کاپادیا مربی تیم دانشگاه دهلی بود و ایرانیها چشم او را گرفتند. این همان نکتهای است که او در کتابش به نام “پابرهنه تا چکمه” به آن اشاره کرد:” بعد از رسیدن به دهلی، من به سرعت به خانه اچاس مامیک مدیر محلی و طرفدار سرسخت بنگال شرقی در داریاگونج (توضیح مترجم: محلهای در دهلی) رفتم. او بلافاصله با باشگاه در کلکته تماس گرفت و خیلی سریع او و مسئولان باشگاه برای جذب این سه بازیکن به الیگار رفتند.”
تماشای سه بازیکن خارجی که یکی از آنها تجربه حضور در جام جهانی نیز داشت، جمعیت زیادی را به نخستین جلسه تمرینی با حضور مجید، جمشید و خباسی، کشاند. حضور این تازه واردان برای آرام کردن روحیه خراب هواداران وفادار به بنگال شرقی کافی بود. آنها پیش از این بازیکنان کهنه کاری مانند سودیر کارماکار (Sudhir Karmakar) و محمد حبیب را در اختیار داشته و مانورانجان باتاچاریا (Manoranjan Bhattacharya) نیز در خط دفاع به میدان میرفت. پیکی بانرجی نیز سرمربی آنها بود. حالا بنگال شرقی شانس رقابت برای قهرمانی داشت؛ هرچند ترکیبی به خوبی محمدان یا موهون باگان در اختیار نداشت.
این سه نفر زمان زیادی برای عادت کردن به “کلکته میدان” (توضیح مترجم: Kolkata maidan بزرگترین پارک کلکته که زمینهای ورزشی متعددی در آن قرار دارد) نداشتند. مسابقات جام فدراسیون سال 1980 تقریبا در حال آغاز شدن بود. انتظاری از بنگال شرقی وجود نداشت؛ در حالیکه سایر تیمهای بزرگ کلکته به عنوان مدعیان کسب قهرمانی شناخته میشدند. در نهایت، جام فدراسیون 1980 به عنوان تورنمنتی که مجید بشکار و جمشید نصیری فوتبال هند را به تسخیر خودشان درآوردند، در تاریخ ثبت شد.
شانزده تیم در جام فدراسیون شرکت کرده و در چهار گروه تقسیم شدند که صدرنشینهای هر گروه به مرحله نیمه نهایی راه مییافتند. بنگال شرقی با هال اس سی، مافاتلال میلز و اس سی دمپو همگروه بود. مجید و جمشید در اولین بازی خود در جریان برتری 0-2 برابر هال موفق به گلزنی شده و نشان دادند که خیلی زود تاثیرگذار شدند. این روند در بازی دوم مقابل مافاتلال ادامه یافت. آنها دوباره 0-2 پیروز شده و هر دو بازیکن نام خود را در تابلوی گلزنان این دیدار به ثبت رساندند. در آخرین دیدار، بنگال شرقی با نتیجه 0-3 دمپو را در هم کوبید و صدرنشینی خود را تثبیت کرد. تاپان داس در این مسابقه اولین گل را به نام خود ثبت کرد، در ادامه جمشید با پاسِ “تو در” مجید، گل دوم را به ثمر رساند. اما ماموریت مجید تمام نشده بود و او با زدن گل سوم، کارش به عنوان بهترین بازیکن بازی را تکمیل کرد.
در مرحله نیمه نهایی، بنگال شرقی با پلیس پنجاب که تیمی قلدر و فیزیکی بود بازی داشت. این تیم،هدایت خط حمله را به مهاجم خشنی به نام مانجیت سینگ (Manjit Singh) سپرده بود. گرچه انتظار میرفت که این بازی نزدیک باشد، اما کار در همان 30 دقیقه اول عملا تمام شد؛ عملکرد درخشان مجید باعث شد که بنگال شرقی با نتیجه 0-3 پیش بیفتد. مانجیت سینگ که ناامید شده بود، در نهایت کارت قرمز دریافت کرد. نووی کاپادیا صحبتهای سینگ درباره مجید در آن مسابقه را به یاد میآورد:” من هرگز چنین فوتبالیستی ندیده بودم.” این دیدار با نتیجه 1-4 به پایان رسید و بنگال شرقی باید در دیدار فینال به مصاف موهون باگان میرفت.
فینال یک دربی بود و بسیاری مشتاقانه منتظر آن دیدار بودند، زیرا برای اولین بار قرار بود فینال جام فدراسیون در کلکته برگزار شود. موهون باگان با مربیگری آرون گوش (Arun Ghosh) تیمی رویایی را در اختیار داشت و با زوج سوبراتا باتاچاریا (Subrata Bhattacharya) و پرادیپ چودری (Pradip Chowdhury)، از بهترین زوج دفاعی هند برخوردار بود.
آنها همچنین یک خط میانی رویایی با حضور پرسون بانرجی (Prasun Banerjee) و گوتام سارکار (Goutam Sarkar) و خط حملهای درخشان با حضور شیام تاپا (Shyam Thapa)، ماناس باچاریا (Manas Bhattacharya)، بیدش بوس (Bidesh Bose) و ژاویر پیوس (Xavier Pius) نیز در اختیار داشت. اگرچه بنگال شرقی شانس کمتری برای پیروزی داشت اما آنها در انتظار آغاز بازی بودند. P.K. تاکتیکی استادانه به کار برده و مجید را کمی عقبتر قرار داده و از جمشید به عنوان تک مهاجم استفاده کرد- به این ترتیب میانه میدان حریف را شلوغ کرد. بنگال شرقی با پاس جمشید و ضربه حبیب پیش افتاد، اما موهون با ضربه از راه دور میهیر بوس به گل تساوی دست یافت. در آن رقابتها وقت اضافه وجود نداشت. بنابراین، تساوی 1-1 به منزله رسیدن جام به هر دو تیم بزرگ کلکته بود.
کمتر کسی از هواداران قرمز و طلاییپوشان پیشبینی میکرد تیمی که تازه چند روز قبل تمریناتش را آغاز کرده بود، موفق به کسب قهرمانی در جام فدراسیون شود. کاپادیا این تیم را ضعیفترین تیم تاریخ بنگال شرقی میداند که در جام فدراسیون قهرمان شده است. او مینویسد: “این پیروزی ادای احترام نهایی به مهارتهای انگیزشی و قدرت مربیگری پیکی و همچنین نبوغ مجید بود.” طرفداران بنگال شرقی قهرمانان جدیدی پیدا کرده بودند.
همچنین در فینال شاهد درگیری بین هواداران و همچنین خرابکاری روی سکوها نیز بودیم. جی.پی کوتینیو، داور بازی، بر اثر برخورد پاره آجر مجروح شد، بیش از 150 نفر نیز صدمه دیدند و استادیوم ادن گاردن خسارتی معادل 40 هزار لیره دید. متاسفانه، این مقدمه ای برای یک روز سیاه در تاریخ فوتبال هند بود.
در تاریخ 16 آگوست 1980، شانزده هوادار فوتبال به دلیل درگیری روی سکوها در دربی جنجالی بین موهون باگان و بنگال شرقی جان خود را از دست دادند. به این ترتیب مسابقات فوتبال در این شهر برای ادامه سال لغو شد و در نتیجه به نیمه تمام ماندن لیگ فوتبال کلکته و جام فدراسیون منجر شد. ماموریت بزرگ بعدی زوج ایران در ماه دسامبر رقم خورد؛ وقتی آنها برای شرکت در مسابقات راورز کاپ به بمبئی سفر کردند.
زوج مجید- جمشید پس از شکست دادن باشگاه آریان در مرحله یک چهارم نهایی، به دنبال شروع مجدد رقابت نوپایشان با مدافعان موهون باگان بودند. در اولین رویارویی در این مسابقات، موهون باگان پیش از نیمه اول به برتری 0-2 دست یافت. در طول وقت استراحت، مجید به همتیمیهای ناامیدش روحیه داد و آنها در نیمه دوم عملکردی درخشان ارائه دادند. مجید که در نیمه اول توسط مدافعان باگان محاصره شده بود، در نیمه دوم نمایش درخشانی داشت و پاس دقیقی برای هارجیندر سینگ ارسال کرد. حالا نتیجه 1-2 بود. چند دقیقه بعد و با همکاری با جمشید، او بار دیگر از قدرت تمامکنندگی مرگبارش بهره برد و باز هم موفق به گلزنی شد.
در دیدار برگشت، باز هم موهون باگان بود که پیش افتاد اما این دیدار پرهیجان با نتیجه 2-3 به سود بنگال شرقی به پایان رسید. فینال، دیداری انتقامیای بود، زیرا آنها باید مقابل محمدان به میدان میرفتند؛ همان باشگاهی که فصل آنها را با ربودن ستارههایشان خراب کرده بود.
این محمدان بود که در فینال پیش افتاد. با این حال در نیمه دوم مجید احتمالا مشهورترین گل خود در هند را به ثمر رساند تا نتیجه 1-1 شود. با نزدیک شدن به دقایق پایانی او متوجه شد باسکار گانگولی از دروازه فاصله گرفته و یک والی دیدنی از 30 متری وارد دروازه حریف کرد. گانگولی که احتمالا در آن زمان بهترین دروازهبان آسیا بود، خطر را احساس کرد و تلاش کرد با عقب رفتن، توپ را دفع کند اما تلاش او ثمری نداشت.
درست مانند فینال جام فدراسیون، فینال راورز کاپ نیز با نتیجه تساوی به پایان رسید و هر دو تیم جام را با یکدیگر تقسیم کردند. به لطف رهبری و نبوغ مجید بشکار و قدرت تمامکنندگی و نبوغ جمشید نصیری، تیم متوسط بنگال شرقی موفق به کسب دو جام بزرگ شد.
البته اولین فصل حضور آنها در هند، فصلی بود که زوج مجید- جمشید بیش از همه از آن لذت بردند. تیم بنگال شرقی در سال 1981 با جذب بازیکنان چون سامارش چوودی (Samaresh Chowdhury) و ویکتور آمالراج (Victor Amalraj) تا حدودی تقویت شد، اما هنوز هم تا حد زیادی به مهاجمان ایرانی خود تکیه داشت. با این حال سایه تاریکی که سرانجام حرفه مجید را در بر گرفت، از اواخر سال 1980 شروع به شکلگیری کرد.
مجید حتی قبل از شروع کارش در هند، میل فراوانی به آبجو داشت. هنگامیکه او به یک ستاره فوق العاده در کلکته تبدیل شد، شهرت باعث ورود او به برخی از محافل اجتماعی شد که درهای سایر مواد اعتیادآور- ماری جوانا، حشیش و تریاک- را به روی او گشود. متأسفانه کجروی به همین جا ختم نشد. یک بار و در اوج دوران درخشش بنگال شرقی، پلیس محلی مجید را از سوناگاچی، منطقه بدنام کلکته بیرون کشید. این واقعه بعدها به روزنامهها نیز کشیده شد. همچنین ادعاهایی مبنی بر این که این فرد ایرانی با یک زن ورزشکار وارد یک رابطه عاشقانه نامشروع شده نیز وجود داشت.
جنگ عراق و ایران که پس از ورود مجید و جمشید به هند آغاز شده بود نیز یکی دیگر از عوامل بود. منطقه نفتخیز خوزستان یکی از کانونهای حملات عراق بود. خرمشهر، زادگاه مجید، شاهد یکی از خونینترین نبردهای جنگ بود که به کشته شدن هزاران نفر انجامید. این خسارت چنان وحشتناک بود که این شهر به نام خونین شهر معروف شد. این جنگ ویرانگر، شهر را تبدیل به ویرانهای کرد که تا سال 1982 در اشغال عراق باقی ماند. مجید از این وقایع افسرده شده و همین امر او را به سمت یک سبک زندگی بیقید و بند سوق داد.
مجید در جام راورز 1980 از ناحیه قوزک پا آسیب دید. سوء مصرف مواد همراه با تنبلی در تمرینات به این معنا بود که او برای بهدست آوردن آمادگی فیزیکی دچار مشکل شد و اضافه وزن پیدا کرد. فرم خوب او بهتدریج از بین رفت.
در طول فصل 1981، شایعاتی مبنی بر ایجاد مشکلات به خاطر پارتیبازی این زوج در رختکن بنگال شرقی مشکلاتی شنیده شد. دیگر ایرانی، خباسی، یک هافبک تخریبی بوده و به اندازه دو ایرانی دیگر با استعداد نبود. با این حال گفته میشد که زوج ایرانی، کادر فنی را برای قرار گرفتن خباسی در ترکیب اصلی تحت فشار میگذاشتند. حتی گزارشهایی مبنی بر این که پرابیر ماجومدار (Prabir Majumdar)، سرمربی جدید بنگال شرقی، مورد آزار و اذیت مثلث ایرانی قرار گرفته نیز وجود داشت. شانتو میترا (Shanto Mitra)، بازیکن افسانهای و عضو کادر فنی، برای مجید نقش یک پدر را بازی کرده و تلاش میکرد مصرف مواد او را کنترل کند. با این حال او نیز ناموفق بود و رابطهاش با مهمترین بازیکن تیمش به تدریج خراب شد.
نیازی به ذکر این موضوع نیست که این اتفاقات روی عملکرد بنگال نیز تاثیری منفی گذاشت. سرانجام سرمایهگذاریهای محمدان نتیجه داد و آنها برای اولینبار از سال 1967 قهرمان لیگ کلکته شدند. در جام فدراسیون نیز مجید و جمشید هرگز نتوانستند درخشش سال قبل را تکرار کنند. این زوج در جریان برتری 0-3 بنگال شرقی مقابل JCT در اولین دیدار گروهی بیاثر بودند، هر چند هر دو در بازی بعدی مقابل سالگوکار موفق به گلزنی شدند. قرمز و طلایی پوشان با ارائه نمایشی ضعیف در بازی سوم با نتیجه 0-2 مغلوب محمدان شدند، اما علیرغم این شکست نیز به مرحله نیمه نهایی راه یافته و حریف موهون باگان شدند.
با توجه به تقابلهای شدید فصول قبل، خط دفاعی باگان به رهبری سوبراتا باتاچاریا و مدافع جوانتری به نام سامار باتاچاریا، در بازی دور رفت مرحله نیمه نهایی به طور کامل مجید و جمشید را خنثی کردند. زوج باتاچاریا به قدری موثر بودند که در یک گزارش بازی اینطور نوشته شد که “جادوی مجید دیگر کار نمیکند.” باگان با دبل ژاویر پیوس 0-2 برنده شد و زوج ایرانی بازی سختی را پشت سر گذاشتند. جمشید میتوانست در اوایل بازی گلزنی کند و در یکی از معدود موقعیتهای آنها، ضربه مجید از روی خط برگشت داده شد. در بازی برگشت نیز شرایط بهتر نشد و پنالتی مجید توسط شیباجی بانرجی (Shibaji Banerjee) مهار شد. سبز و خرماییپوشان نهتنها در جام فدراسیون، بلکه در جام راورز نیز به قهرمانی دست پیدا کردند. تنها عنوان بزرگ بنگال شرقی در این فصل جام IFA بود که آنها به طور مشترک با رقیب اصلی، فاتح آن شدند.
در جام طلایی دارجیلینگ زوج مجید و جمشید بهترین عملکردشان در دومین فصل حضور در بنگال شرقی را ارائه دادند. فینال یک دربی دیگر بود و موهان باگان با ادامه بازیهای درخشان در سال 1981 با دو گل پیش افتاد. در نیمه دوم، مجید شمهای از دوران درخشانش را نشان داد و باعث بازگشت تیمش شد. او با ارسال دو پاس گل برای سومانات بانرجی و سی دی فرانسیس، کار را به تساوی کشید. چند دقیقه به پایان بازی مانده بود که همکاری درخشان مجید و جمشید، سرنوشت بازی را رقم زد- با پاس اولی و ضربه دومی، گل پیروزی به ثمر رسید تا بنگال شرقی عنوان قهرمانی را به دست بیاورد.
فصل دوم مجید و جمشید در بنگال شرقی آخرین فصل حضور آنها در این باشگاه در کنار هم بود. با ریخت و پاش بنگال شرقی، مجید به اولین بازیکن فوتبال هند تبدیل شد که 100 هزار لیره دستمزد میگیرد و حواشی خارج از میدان او تعدادی از مدیران باشگاه را عصبانی کرده بود. محمدان و عرفان طاهر رندریان بار دیگر تصمیم به انجام یک کودتا در بازار نقل و انتقالات گرفتند.
جایانتا چودهوری، روزنامهنگار در مقالهای در مورد مجید، توضیح داد که چگونه محمدان این توافق را نهایی کرد. در آن زمان بنگال شرقی برای سکونت بشکار و نصیری، ساختمان ناتاراج، آپارتمانی شیک در کلکته را در نظر گرفته بود. هفت ماه قبل از باز شدن پنجره نقل و انتقالات، بستههای غذاهای مغولی از بهترین رستورانهای کلکته برای این زوج ارسال میشد. در ابتدا، آنها فکر میکردند اینها نشانههای عشق و تعصب هواداران قرمز و طلاییپوشان است. بستههای غذایی در ادامه تبدیل به پیراهن، شلوار و کفش و هدایای گران قیمت شدند. سرانجام، یکی از بستهها حاوی یک یادداشت کوتاه با پیشنهاد بازی برای محمدان بود. چودهوری روزی که آنها رسما با محمدان قرارداد امضا کردند، به یاد میآورد. آنها را به همراه تعداد زیادی از هواداران و تحت حمایت نیروهای امنیتی مسلح به دفتر IFA بردند. پس از عقد قرارداد، جشنهای بزرگی در محل باشگاه محمدان برگزار شد.
با تغییر باشگاه نیز مشکلات شخصی مجید به پایان نرسید و در عوض روند سقوط او شتاب گرفت. در طول اقامت در ساختمان ناتاراج، بنگال شرقی برای محافظت از داراییهای با ارزش خود نگهبانان امنیتی استخدام کرده بود. بنابراین، علیرغم بیملاحظگیهای او، در زندگی بشکار نظم و انظباطی وجود داشت. وقتی آنها باشگاه خود را تغییر دادند، این زوج به ساختمان سنگام منتقل شدند که در آنجا امنیت چندانی وجود نداشت و مجید آزادی کاملی داشت. در مقابل جمشید بسیار با نظمتر و یک بازیکن کاملا حرفهای بود.
سرانجام، راه دو دوست از هم جدا شد. جمشید به یک آپارتمان دیگر نقل مکان کرد و مجید در مجتمع باشگاه محمدان که محل زندگی بازیکنان این باشگاه بود، ساکن شد. جمشید بعدها در این رابطه گفت:” رفتن به آنجا نقطه پایان و مرگ دوران حرفهای مجید بود. مشکلات اعتیاد او رو به وخامت گذاشت و او بیشتر به کولیها شباهت پیدا کرد. او به خوبی تمرین نمیکرد. پس از تمریناتِ سبک بدنسازی، او برای نوشیدن آبجو میرفت. من سعی کردم جلوی او را بگیرم، اما او به حرف من گوش نمیداد.”
اولین فصل حضور این زوج ایران در محمدان خاطرهانگیز نبود، زیرا آنها نتوانستند از عنوان قهرمانی خود در لیگ کلکته دفاع کنند. مجید در جریان “جام طلایی سانجی گاندی” در پاتنا مصدوم شد. زمانیکه او بار دیگر آماده حضور در رقابتها شد، محمدان دیگر در لیگ در فرم ایدهآل نبود. جمشید نیز در آن مقطع نمیتوانست بهترین بازیهایش را ارائه بدهد. شرایط وقتی بدتر شد که او بعد از درگیری با کمک داور در دیدار مقابل رِیلوِیز، از سوی باشگاه محروم شد.
محمدان هم در فینال جامIFA و هم راورزکاپ مغلوب شد. بازی فینال جام راورز در زمانیکه جنگ عراق و ایران به اوج رسیده بود، داستان فرعی جالبی پیدا کرد. محمدان با بازیکنان ایرانی به مصاف تیم صلاحالدین از تکریت رفته و با نتیجه نزدیک 1-2 مغلوب شد. همین روند در فینال جام راورز 1983 نیز تکرار شد. اینبار محمدان با همین نتیجه به الجیشِ بغداد باخت.
در سال 1983 محمدان تیم بسیار قدرتمندی در اختیار داشت؛ با پراتاپ گوش (Pratap Ghosh) درون دروازه و بازیکنانی چون موید السلام (Moidul Islam)، صابر علی (Sabbir Ali)، اولاگانتان (Ulaganathan)، ویکتور آمالراج (Victor Amalraj)، پم دورجی (Pem Dorji)، فرانسیس ده سوزا (Francis D’Souza) و مثلث ایرانی مجید، جمشید و خباسی. سید نعیمالدین برای دومین فصل متوالی مربی تیم بود و مصمم بود تا ناکامیهای فصل قبل را جبران کند. تلاش آنها در نهایت منجر به قهرمانی در جام فدراسیون آن سال شد.
تیم نعیم مرحله گروهیِ یک چهارم نهایی را با پیروزی 1-3 مقابل ITI آغاز کرد و در ادامه به پیروزی نزدیک 0-1 مقابل سلگا اوکار دست یافت. تساوی بدون گل برابر موهان باگان در بازی آخر به این معنا بود که محمدان در رده دوم جدول گروهی قرار گرفت و باید در نیمه نهایی به مصاف بنگال شرقی میرفت. برخلاف انتظار، هیچ یک از بازیهای نیمهنهایی پرگل و جذاب نشد و در عوض تبدیل به نبردهایی پربرخورد و کسلکننده شدند. در 180 دقیقه بازی تنها یک گل توسط فرانسیس ده سوزا به ثمر رسید و همین کافی بود تا محمدان به دومین فینال جام حذفی خود برسد.
بازی رفت فینال بین موهان باگان و محمدان با تساوی 0-0 به پایان رسید و این بدان معنی بود که باید دیداری مجدد برگزار شود. فینال تکراری شاید بهترین دقایق بازی مجید بشکار و جمشید نصیری با پیراهن سیاه و سفید محمدان بود. مجید درخشش گذشته را تکرار کرده و خط میانی حریف را آزار داد و زوج باتجربه حریف شامل گوتام سارکار (Goutam Sarkar) و پراسون بانرجی (Prasun Banerjee) را از کار انداخت. همچنین مدافعان باگان دقایق دشواری را برای مقابله با حملههای مجید و قدرت هوایی جمشید سپری کردند. محمدان مانند یک ماشین روغن کاری شده بازی کرد و با شایستگی با نتیجه 0-2 برنده شد. مجید یک گل زد و یک پاس گل دیگر نیز برای جمشید ارسال کرد. در نهایت حضور بازیکنان جدید برای آنها ثمربخش شد و محمدان اولین عنوان قهرمانی جام فدراسیون را بهدست آورد.
محمدان و نعیم در سال 1984 موفقیت بزرگتری را کسب کرده و توانستند فاتح سه جام شوند. آنها با موفقیت از قهرمانیشان در جام حذفی دفاع کردند و در فینال به لطف گل انفرادی جمشید، بنگال شرقی را شکست دادند. بعدا در همان سال، آنها اوورز کاپ را نیز به کلکسیون افتخارات شان اضافه کرده و با گلزنی پرادپ تالوکدار (Pradeep Talukdar) در فینال با نتیجه 0-1 مقابل JCT به پیروزی رسیدند. در این زمان، مجید بشکار دیگر بازیکن تاثیرگذاری محسوب نمیشد و آمادگی جسمانی خود را به طور کامل از دست داده بود. اما جمشید هنوز مقتدرانه پیش میرفت و زوج خطرناکی را با تالوکدار تشکیل داده بود.
درخشش جمشید در سال 1984 باعث بازگشت او به بنگال شرقی شد. در آن زمان، او از مسئولان باشگاه خواست تا آخرین فرصت را به مجید بدهند، اما آنها پس از جذب جدیدترین زوج هیجانانگیز فوتبال هند، کریشنائو دِی (Krishanu Dey) و بیکاش پانجی (Bikash Panji )، درخواست او را رد کردند. جمشید همچنان به عنوان گلزن تیم به کارش ادامه داد و با به ثمر رساندن 17 گل، عنوان بهترین گلزن را از آن خود کرد و بنگال شرقی نیز در لیگ کلکته قهرمان شد. او همچنین با گلزنی در وقت اضافیِ بازی فینال، به قرمز و طلاییپوشان در کسب یک قهرمانی دیگر در جام حذفی کمک کرد. او رکورد منحصر بهفرد گلزنی در سه فینال پیاپی جام حذفی فدراسیون را از خود بر جای گذاشت؛ رکوردی که هنوز دست نخورده باقی مانده است.
در سال 1986، جمشید آخرین انتقال بزرگش را تجربه کرد و با مبلغ 250 هزار روپیه به محمدان بازگشت و اینگونه به گران قیمت ترین بازیکن فوتبال هند در آن زمان تبدیل شد. در همان فصل، او زوجی مرگبار را با یک دانشجوی نیجریهای تشکیل داد که مانند او و مجید برای تحصیل به ویشاکاپاتنام آمده بودند. چیما اوکری (Chima Okerie) بازیکن جوان نیجریهای، سرانجام به خطرناکترین مهاجم هند تبدیل و باعث شد روند جذب بازیکن بزرگ آفریقایی در فوتبال هند کلید بخورد. جمشید تا اواخر دهه 1980 به فوتبال بازی کردن ادامه داد، اما در آن زمان دیگر خبری از مجید بشکار نبود.
چه چیزی باعث شده بود تا همکاری آنها بسیار موفق باشد؟ هر دو ایرانی مهارت بازی با توپ فوق العادهای داشته و با توجه به یادگیری فوتبال در یک سیستم، درک تله پاتی مانندی از یکدیگر داشتند. واضح بود که مجید بازیکن ماهرتری است، او به عنوان بازیکن آزاد بازی کرده و همین یارگیری با او را دشوارتر میکرد. در بین هندیها، فقط محمد حبیب سبک بازی مشابهی داشت. اما از طرف دیگر جمشید یک مهاجم نوک واقعی بود- قدرتمند با تسلط در نبردهای هوایی مسلط اما برای بازیکنی با آن قد و قامت، در کار با توپ هم خوب عمل میکرد. آنها زوج خیلی خوبی شکل داده بودند؛ جمشید با ضربات سر، توپهای بلند را برای استفاده از سرعت مجید به فضاهای خالی می فرستاد و پاسهای تو در مجید هم، جمشید را راهی دروازه میکرد.
اگر مجید گلهای خارقالعادهای به ثمر میرساند، جمشید یک گلزن فوقالعاده بود. جمشید در لیگ کلکته دو بار در سالهای 1981 و 1985 موفق به کسب عنوان آقای گلی شد و همچنین اولین بازیکن خارجی فوتبال هند بود که بیش از 100 گل به ثمر رساند. مجید به اندازه جمشید گلزن نبود، اما در سالهای اوج در 71 بازی برای بنگال شرقی 62 گل به ثمر رساند. یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این زوج این بود که آنها غالبا هر دو در یک دیدار گل میزدند و گاه این اتفاق با پاس گلهای یکدیگر رخ میداد. بهترین نمونه نیز بازیهای جام فدراسیون در سالهای 1980 یا 1983 یا برتری 0-4 مقابل جورج تلگراف در 1981 بود که هر یک از این دو بازیکن موفق به ثبت دبل برای بنگال شرقی شدند. مجید در ساختن موقعیت گل مهار داشت و یک بار در بازی لیگ مقابل کاستمرز اف سی در سال 1982، او در جریان پیروزی 0-4 تیمش چهار پاس گل ارسال کرد.
همنسلان مجید بشکار، او را بهترین بازیکن خارجی که تاکنون در هند بازی کرده میدانند. صحبتهای سه مدافع بزرگ آن دوران – سودیر کراماکار، سوبارتا باتاچاریا و مانورانجان باتاچاریا را مرور کنید. کارماکار در دوران ورزشی خود ستارههای مشهور آسیایی مانند کونشیجی کاماموتو ژاپنی و اصغر شرفی ایرانی را یارگیری کرده و بشکار را بالاتر از هر دوی آنها میداند. او در مقالهای در مجله کِلا (Khela magazine ) نوشت:” او یک مهاجم بزرگ با استانداردهای بالا بود؛ با مهارتهایی فوقالعاده، تلهگذاری و سرعت فراوان. پاسهای بلند او معمولا دقیق و ضربات او شگفتانگیز بود.”
سوبراتا باتاچاریا که با او چند دوئل مشهور داشته، در مصاحبه با روزنامه آناندابازار پاتریکا گفت:” من هرگز بازیکنی را با چنین سبک بازی غیرقابل پیشبینیای ندیدهام. من اغلب تلاش میکردم تا حرکات توپ او را مهار کنم.” برای مانورانجان، مجید اولین بازیکنی در فوتبال هند بود که او را از استانداردهای بینالمللی آگاه کرد. او قدرت دریبلینگ مجید را تحسین کرد اما همچنین تاکید کرد که او به دنبال خودنمایی نبوده و از مهارتهایش برای کمک به تیم استفاده میکرد.
دو تن از موفقترین مربیان آن دوره، P.K. بانرجی و آمال دوتا، مجید را بازیکنی سطح بالا ارزیابی میکنند. دوتا او را نابغه نامیده و میگوید:”مجید هواداران را به وجد میآورد. او میتوانست از کنارهها یا مرکز زمین، حملات را آغاز کند و با حرکت عمقی در میانه زمین یا رو به جلو پاس آخر را ارسال میکرد. مجید سطح فوتبال کلکته را بالا برد.” P.K. به شکل ویژه تاکید کرد:” او توانایی منحصر به فردی در استفاده از حرکات بدن برای فریب یارگیرهایش داشت. او به یک سمت حرکت کرده و با فریب دادن مدافع پیش رو به سمت دیگر میرفت.” متاسفانه هر دو مربی به مشکلات انضباطی او اشاره میکنند. P.K. او را یک مشکل بزرگ قلمداد کرد. دوتا نیز که در نیمه دوم دهه 1980 مربی محمدان بود، حادثهای را روایت میکند. او عادت داشت در خوابگاه محمدان با مجید بماند و یک شب قادر به یافتن بازیکن ایرانی نبود. دوتا مجبور شد برای یافتن مجید به همراه مسئولان باشگاه سوار بر دوچرخه در خیابانهای کلکته و اواخر شب، مجید را در یک میخانه، مست و لایعقل یافتند.
مشکلات اعتیاد مجید در اواخر دهه 80 باعث رقم خوردن مشکلات فراوانی برای او شد. مانند داستان شاهزاده و گدا، او به معتادی تبدیل شد که در خیابانها با لباسهای پاره پرسه میزد و به دنبال خبرنگاران و بازیکنان سابق میگشت و درخواست پول میکرد. او حتی به سیلیگوری در بنگال شمالی مهاجرت کرد و یک فروشگاه ترانزیستوری را راه اندازی کرد. هنگامیکه مجید تقریبا به آخر خط رسیده بود، جمشید برای آخرین بار رفاقت را در حق او تمام کرده و با والدین مجید در ایران تماس گرفت تا او را نجات دهند. مجید تا به امروز دیگر در کانون توجهات نیست، اما طبق گزارشها او در لیگ های پایین ایران در حرفه مربیگری مشغول به کار بوده و اعتیاد را ترک کرده است (بخشی از مصاحبه بشکار با برنامه 90 در سایت 96).
در مقابل جمشید حرفهای پربارتر داشت. او تا اواخر دهه 80 و قبل از ورود به عرصه مربیگری، در سطح بالایی فوتبال بازی کرد. او در هند سکنی گزید، همسرش هندی و پسرش بازیکنی آیندهدار است. جمشید در دو دهه گذشته ماموریت مربیگری تیمهای بسیاری را بر عهده داشته است، از محمدان تا نفت هند یا کلکته اف سی در دستههای پایین. او با مربیگری ماهاراشترا در جام سانتوش، بدل به اولین سرمربی خارجی شد که در یک رقابت ملی، یک تیم ایالتی را هدایت کرد. جمشید همچنان به شدت درگیر مربیگری در سطح جوانان است و سانجیف استالین، ستاره ترکیب تیم ملی هند در جام جهانی زیر 17 سال توسط او کشف شد (از اینجا بخشی از یک مستند در مورد نصیری را تماشا کنید).
زوج مجید-جمشید اولین زوج خارجی موفق در فوتبال هند بود و راه را برای زوجهای بعدی که مسلما به موفقیتهای بیشتری رسیدهاند، هموار کرد. در دوره لیگ ملی فوتبال، خوزه رامیرز بارهتوی برزیلی با ستاره ازبکی به نام ایگور شکیورین ترکیب قدرتمندی را تشکیل داد و باشگاه واسکو اس سی نیز زوج قدرتمند و برزیلی راوی واندرلی و مارکوس پریرا را در اختیار داشت.
در اواسط دهه 2000 ، باشگاه اسپورنیگ دیگوا با به خدمت گرفتن بازیکنان آفریقایی درخشانی مانند اده چیدی و دودو اوماگبمی به تیم پرقدرتی تبدیل شد. جان جانسون و کرتیس اوزانو، بازیکنان اف سی بنگلور و سول موسا و جکسون آگیاپونگ یکی از بهترین زوجهای دفاعی خارجی تیم بنگال شرقی تا به امروز را تشکیل دادهاند. از نظر آماری، زوجی که همه بازیکنان را تحتالشعاع قرار داد، رنتی مارتینز و بتو بودند که سهم مهمی در موفقیتهای متوالی ای سی دمپو در دهه نود ایفا کردند.
با این حال، تاثیر زوج مجید- جمشید را نمیتوان تنها بر اساس اعداد و ارقام اندازهگیری کرد. آنها در شرایطی راهی هند شدند که تماشاگران فوتبال این کشور هنوز رقابتهای فوتبال باشگاههای اروپا را تماشا نمیکردند. تعداد کمی از بازیهای جام جهانی 1978 از تلویزیون پخش شد و امکان تماشای لیگهای انگلیس، اسپانیا یا ایتالیا وجود نداشت.
این باعث شد فوتبال داخلی به شکل ویژهای محبوب و با بازیکنان شبیه خدایان رفتار شود. در اوایل دهه 1980 فوتبال باشگاهی در هند به اوج محبوبیت خود رسید و در این مرحله بود که زوج ایرانی با کیفیتی بینالمللی خود به صحنه آمد. آنها نه تنها از نظر فتح عناوین تاثیرگذار بودند، بلکه فرهنگ فوتبال باشگاهی را نیز تغییر دادند. این عملکرد درخشان آنها بود که باشگاهها را به جذب بازیکنان خارجی ترغیب کرد. حتی موهان باگان مجبور شد در اوایل دهه 90 قانون قدیمی خود را برای جذب بازیکنان خارجی تغییر دهد.
ممکن است از نظر آماری زوجهای موفقتری وجود داشته باشد، اما تلاش پیشگامانه و تاثیر فرهنگی آنها، اینکه آنها دوستان واقعی بودند و ماجرای درخشان و زودگذر ظهور و سقوط آنها، مجید بشکار و جمشید نصیری را تبدیل به زوجی بینظیر در تاریخ فوتبال هند میکند.
اینجاست ک فرق ادم با حاشیه با منظم مشخص میشه مطلب زیبا و پر مغزی بود
سلام …مرسی بابت سایت و این مطلب زیباتون….
بله مجید بشکار و البته بازیکنان دیگری که همه بدلیل انقلاب و بلافاصله جنگ از ایران رفتند و مجبور به یازی در لیگ هایی بی نام و نشان شدند.
حسون برزگری، خادم پیر، ابراهیم قاسمپور و البته خیلی بازیکنان دیگر از دیگر شهرها…
سایتتون خیلی جذابه…فقط لطفا روی سئو ی سایت کارکنید….من از ورزش 3 به این مقاله عالی رسیدم که البته اونجا خلاصه شده اومده.
مقاله رئال دهه 80 میلادی ….عالی عالی عالی
من حاضرم واستون بنویسم اگر خواستین…
میتونم از دهه 60 خورشیدی، 80 میلادی و البته بصورت تخصصی تر از فوتبال انگلیس و برزیل چه در رده باشگاهی و چه ملی بنویسم….میتونه بحث های آماری، خاطراتی و حتا فلش بک به ناگفته ها باشه
تحلیل های جام های جهانی، بازی های خاطه انگیز و کمتر گفته هایی مثل کاپ های لیبرتادورس و سود آمریکانو….و البته خیلی مطالب دیگر….
رضا زنگنه