60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ آلن شیرر (2)
هفتیک- آلن شیرر:” اول، اول است. من اینطور بزرگ شدم. دوم و سوم هیچی نیستند.”
آه عزیزم. آه نه. آه چقدر مزخرف.
مکالماتی هستند که برای آنها اشتیاق بیشتری نسبت به بقیه دارید. مکالماتی که برای آنها دلهره دارید. مانند مکالماتی که تلفن را برمیدارید و با بهترین، کاملترین و مرگبارترین مهاجم نوک تاریخ حرف میزنید و به او میگویید که به گفته بعضی از همکارانان احمق و متوهمتان- این واقعا باید توهینی جدی باشد- او در رده دوم قرار دارد.
رده لعنتی دوم. و بنابراین به گفته خود این مرد، او هیچی نیست.
خوشبختانه آلن شیرر میخندد. مانند همه کارهایی که شیرر انجام میدهد، این خنده هم معنای مشخصی دارد، خندهای که حالت تمسخر دارد.
هیچ مهاجمی در تاریخ لیگ برتر بهتر یا قدرتمندتر نیست و بدون شک هیچ بازیکنی به اندازه او یک مهاجم بی چون و چرا نبوده است. نه از نظر تکبر یا خودباوری، بلکه صرفا در زمینه قدرت و انسجام و قاطعیت.
همانطور که استیو بروس، دوست تنومند او، میگوید:” من بارها برابر او بازی کردم و او همان آدم همیشگی است: سرسخت.”
یا همانطور که الکس فرگوسن- کاملا بینقص- در توصیف او میگوید که شیرر هیچوقت صرفا گل نمیزد، “او طوری به توپ ضربه میزد که انگار میخواهد آن را بکشد”.
بنابراین شیرر میخندد و صدای خندهاش مانند صدای انفجار آتش توپخانه است. او طوری میخندد انگار میخواهد آن را بکشد.
وقتی خندهاش متوقف شده که باعث آسودگی خاطر است، میگوید:” این خوب است، خوب است! این بر اساس نظرات است، اینطور نیست؟ بنابراین چه کسی اول شده است؟”
من به او گفتم (اینجا لو نمیدهم).
” این هم خوب است. چه کسی رای داد؟”
همه ما در اتلتیک.
” و چه کسی بازیکنان را به این ترتیب قرار داد؟”
من این کار را نکردم آلن، من نکردم. من به این دلیل جان دادهام. من حاضرم زندگیام را برای تو بدهم.
“هاهاها. میدانم این کار را میکنی! هاهاها.”
بوم، بوم، بوم، بوم، بوووووم.
***
آلن شیرر در 13 آگوست 1970 در نیوکاسل به دنیا آمد. او پسر آن و آلن، کارگر ورقکاری، بود. او گزارشهایش در مدرسه گاسفورث را به یاد دارد که معمولا شامل چنین عباراتی بود:” بسیار پر سر و صدا. یکی از شاگردان شلوغ. گاهی سعی میکند اما اگر بیشتر تمرکز کند میتواند عملکرد بسیار بهتری داشته باشد.” خانوادهاش او را در کودکی “دودی” صدا میکردند چون به ورقههای بیکنِ دودی علاقه زیادی داشت.
جک هیسکون، استعدادیاب معروف شمال شرق، او را کشف کرد و پس از چند جلسه تمرینی با نیوکاسل، باشگاهی که طرفدارش بود، منچسترسیتی و وست برومویچ، در نهایت به ساوتهمپتون پیوست. او اولین بازیاش در تیم اول را در سن 17 سالگی برابر آرسنال انجام داد، هتتریک کرد، به جوانترین بازیکنی تبدیل شد که چنین دستاوری در دسته اول داشته و رکوردی را شکست که جیمی گریوز 30 سال پیش از آن به ثبت رسانده بود.
او در تابستان 1992 با قراردادی به ارزش 3.6 میلیون پوند که رکورد نقل و انتقال داخلی بود به بلکبرن راورز منتقل شد. او در ایوود پارک در سه فصل متوالی 31، 34 و 31 گل در لیگ زد. او در اولین فصل حضورش به این باشگاه کمک کرد که از طریق پلیآف صعود کرده و به جایگاه چهارم دسته اول برسد، سپس دوم شده و سپس قهرمان شود. شیرر، مهاجمی که همه چیز داشت، اول بود.
او در سال 1996 رکورد انتقال جهانی را با قرارداد 15 میلیون پوندی به نیوکاسل شکست و به خانه برگشت. تیم عالی، سریع، جسور و ماجراجوی کوین کیگان پس از منچستریونایتد دوم شد، زمانی که باید اول میشد. بنابراین داستان شیرر از نظر فتح جامها حالا صرفا به دوم شدن محدود میشود. یک نایب قهرمانی دیگر در لیگ برتر. دو حضور ناموفق در فینال جام اتحادیه.
زمانی که او 10 سال بعد بازنشسته شد، شیرر جایگاه جیکی میلبرن به عنوان بهترین گلزن تاریخ نیوکاسل را از آن خود کرده بود. او 63 بازی ملی برای انگلیس انجام داد و 30 گل زد. او تمام طول دوران حرفهای خود را در لیگی سپری کرد که به لیگ برتر تبدیل شد. رکورد گلزنی در این لیگ با 260 گل در اختیار او قرار دارد. او سه مصدومیت بد در طول این مسیر داشت و میتوانست دستاوردهای بسیار بیشتری داشته باشد.
او از نظر فردی بارها جایگاه اول را به خود اختصاص داد: سه کفش طلا در لیگ برتر، کفش طلای یورو 1996، دو جایزه بهترین بازیکن سال لیگ برتر، یک جایزه بهترین بازیکن سال از اتحادیه روزنامهنگاران ورزشی. او در سال 1996 در ردهبندی بهترین بازیکن سال فیفا پس از رونالدو و ژرژ وهآ سوم شد:” برگزارکنندهها بسیار شگفتزده شدند که گفتم به مهمانی پس از مراسم نمیروم؟ چه کسی به سوم شدن علاقه دارد؟ چرا باید آن را جشن میگرفتم؟”
***
پس دوباره به همان نقطه اول رسیدیم. دوم شدن به سبک نیوکاسل.
او میگوید:” نمیتوانستم بیشتر از این تلاش کنم. نمیتوانستم بیشتر از این تلاش کنم. و اگر شما به سختی تلاش کنید و با تمام وجود کار کنید، پس همین است.”
آیا دست پیدا نکردن به جامها بزرگترین حسرت تو است؟
” تنها چیزی که تغییرش میدهم، مصدومیتهایم است اما نمیتوانم برای آنها نیز کار زیادی انجام دهم. من حدود سه سال را از دست دادم.”
آیا باید قهرمانیهای بیشتری کسب میکردی؟
“در دنیای ایدهآل، بله. من از تمام تصمیماتی که گرفتم راضی هستم. ساوتهمپتون آغاز بسیار خوب و مسیر یادگیری فوق العادهای بود. همه چیز به شکلی باورنکردنی خوب پیش رفت. من به خاطر کنی دالگلیش (سرمربی)، ری هارفورد (دستیار دالگلیش) و جک واکر (مالک) به بلکبرن رفتم. آنها گفتند که قهرمان لیگ میشوند و در عرض سه سال این کار را کردند که دستاوردی خارق العاده است.
اگر بخواهیم چنین چیزی را با شرایط فعلی توضیح دهیم، مثل این است که لیدز حالا قهرمان چمپیونشیپ است و سپس به قهرمانی لیگ برتر برسد. و بلکبرن باشگاهی به بزرگی لیدز نیست. این مضحک است. و میتوان گفت که خب، جک پول زیادی داشت اما همین حالا سعی کنید و بهترین بازیکنان را به تیمهای تازه صعود کرده بیاورید. این کار عملا غیرممکن است. ما بازیکنان بزرگی را به خدمت گرفتیم.
و سپس من به رویایم در نیوکاسل رسیدم. پیراهن شماره 9 را پوشیدم و گلهای بسیاری برای باشگاهی زدم که عاشقش هستم و یک رکورد و یک مجسمه را از آن خودم کردم. چطور میتوانم حسرتی داشته باشم؟ وقتی به دستاوردهایم و چیزهایی که داشتهام نگاه میکنم، حتی به ذهنم خطور نمیکرد که باید کاری را به شکل متفاوتی انجام میدادم. من ننشستم با خودم فکر کنم که خدایا، من هیچ جایم به دست نیاوردم! من به خودم میگویم چقدر خوش شانس بودم؟”
***
این ما بودیم که خوش شانس بودیم. وقتی زندگینامه شیرر به نام “داستان من تا اینجا” را که سال 1998 چاپ شد مرور میکنید، گزینههایی که در تابستان 1996 داشت را به یاد میآورید. سر الکس فرگوسن علاقه بسیاری به جذب او برای منچستریونایتد داشت و مذاکرات به حدی خوب پیش رفت که او “فورا جستجو برای یافتن خانه را شروع کرد”.
او نوشت:” تمام آن شب به بازی برای یونایتد فکر کردم (نه، آلن، التماس میکنم: منچستریونایتد). مدام خودم را در این پیراهن قرمز تصور میکردم، در کنار بازیکنان درخشانی چون اریک کانتونا، رایان گیگز، روی کین و دیگران. این چشم اندازی جذاب و خواستنی بود.” او قطعا به سمت اولدترافورد متمایل بود.
و سپس پیشنهاد اورتون و لیورپول و کمی بعد درخواستی از طرف روی اِوِنز رسید. شیرر نوشت:” انتقال به آنفیلد چشمانداز جالبی بود. من سبک فوتبال بازی کردن لیورپول را دوست داشتم. سرمربی آنها را دوست داشتم.” بروس ریوچ از آرسنال “تمام بودجه نقل و انتقالش در آن تابستان را به امید جذب من ذخیره کرد”. پیشنهادهایی از یوونتوس، اینترمیلان و بارسلونا هم بود. “سه باشگاه از بزرگترین باشگاههای جهان و این بسیار لذتبخش و باعث خوشحالی بود.”
اوه، و بلکبرن پست بازیکن- سرمربی را به شیرر پیشنهاد کرد تا برای حفظ او تلاش کند. او 25 ساله بود.
اما او تا آن زمان با کوین کیگان دیدار کرده بود، رهبر کاریزماتیک تاینساید.
البته نیوکاسل تلاشش را برای کسب جام کرد. اما اگر به منچستریونایتد رفته بودی، شرایط متفاوت رقم میخورد.
” قطعا بله. کسب جام در منچستریونایتد تضمینی بود. اما میخواستم به نیوکاسل بروم. به دلایل متفاوت. یکی از آنها قهرمانی بود. و صرفا به خاطر علاقه به تلاش کردن نبود. ما سعی کردیم، کار کردیم و این اتفاق رخ نداد. زندگی همین است.”
اینجا تاریخچه کوتاهی از شیرر و دوم شدن در سنت جیمزز پارک را بررسی میکنیم.
لیگ برتر، 97-1996
” این شوک و ناامیدی بزرگی برای همه بود که کوین در ژانویه رفت چون من فکر نمیکنم هیچکس تصور انجام چنین کاری از سوی او را داشت. ما در مسیر خوبی بودیم. تیمی بدون نقص نبودیم اما با یک یا دو تغییر کوچک، میتوانستیم عالی شویم. این اتفاق کمکی به ما نکرد. ما دوم شدیم اما من پس از کریسمس هرگز این حس را نداشتم که قهرمان میشویم. منچستریونایتد آن فصل تیم بسیار بهتری بود.”
فینال جام حذفی 1998: آرسنال 2-0 نیوکاسل یونایتد
” ما خیلی خوب بازی نکردیم اما این شانس بزرگ ما برای قهرمانی بود. وقتی 0-1 عقب بودیم، نیکوس دابیزاس از روی ضربه آزاد تیر دروازه را لرزاند، سپس من به تیرک زدم. اگر شوت من به جای این که به عقب برگردد، وارد دروازه میشد، همه چیز بسیار فرق میکرد. من فکر میکنم آن سال نوبت ما بود.”
فینال جام حذفی 1999: منچستریونایتد 2-0 نیوکاسل یونایتد
” ما مستحق باخت بودیم. خوب ظاهر نشدیم. صادقانه، منچستریونایتد ما را درهم شکست. اتفاقات زیادی پشت صحنه در جریان بود. میدانستم که رود گولیت (سرمربی) خواهان جدایی من است. او ریسک بیرون گذاشتن من برابر ساندرلند در آغاز فصل بعد را پذیرفت و ثابت شد که این کار نتیجه عکس داد. اگر نیوکاسل آن شب قهرمان شده بود، شاید من راهم را میگرفتم و میرفتم…”
در آن زمان این احساس وجود داشت که این فصل نوبت ماست، اینطور نیست؟ یک جام تنها چیزی بود که منتظرش بودیم. ما تقریبا به آن رسیده بودیم و لمسش کرده بودیم.
” آه، بله. ما فاصله زیادی نداشتیم. من همیشه حس میکردم که یک جام بهترین موقعیت ماست؛ فینالهای 1998 و 1999، نیمه نهایی جام حذفی در سال 2000.”
وقتی ما دوم شده باشیم، دوم شدن واقعا نمیتواند بیارزش باشد، اینطور نیست؟ اینها خاطرات هستند: این عشق، زندگی و تاریخ است.
” از نظر کسب جام، این واقعا ارزشی ندارد. مردم آن فینالها را به خاطر دارند چون بخشی از سهگانه منچستریونایتد و دوگانه آرسنال بود. شاید اگر طرفدار نیوکاسل نباشید حتی به خاطر نیاورید که تیم مقابل نیوکاسل بود.”
با این حال، ما باید این دستاوردها را جشن بگیریم؟
“این دیوانهکننده است. من هرگز چنین چیزی ندیدهام. وقتی ما از فینال 1998 برگشتیم، هزاران نفر در خیابانهای شهر حضور داشتند. این بسیار شرمآور بود اما به نظر من نشانه عطش کسب موفقیت در منطقه ما بود. این از سوی شرمآور و از سوی دیگر باورنکردنی بود.”
***
و سپس به آن قهرمانی در بلکبرن میرسیم. شیرر و کریس ساتن در نوک حمله بودند. تیم فلاورز در دروازه بود. کالین هندری و هنینگ بِرگ در دفاع حضور داشتند. گرام لوسو، استیوارت ریپلی، تیم شروود، جیسون ویلکاکس، مارک اتکینز و دیگران.
لیگ برتر، 95-1994
“ما شاید با استعدادترین تیم نبودیم اما از نظر روحیه و شخصیت بهترین بودیم و همه این سیستم را درک کرده و نقششان را میدانستند و سرمربیای داشتیم که پیش از آن همانجا حضور داشت. وقتی همه این موارد را در کنار هم قرار میدهید، میبینید که این دلیل پیروزی ماست. ما در مقطعی کم آوردیم اما کسی نتوانست این جام را از ما بگیرد. بلکبرن کوچک قدیمی بالا آمد و قهرمان شد و باشگاههای بزرگ را شکست داد.”
تو کِنی را دوست داشتی، نه؟
” بله، او عالی بود. مردی فوقالعاده و بسیار فروتن بود. او نه تنها بازیکن بسیار خوبی بود، بلکه پیش از این هم به عنوان سرمربی با لیورپول قهرمان لیگ شده بود. همه با او خوب بودند، هرچند میدانید که او واقعا رییس بود.”
چرا شرایط در نیوکاسل برای او خوب پیش نرفت؟
” فروش لس فردیناند اتفاق خوبی نبود. در تنها فصلی که من و او کنار هم بودیم، توانستیم مجموعا 49 گل در تمامی رقابتها به ثمر برسانیم، سپس مچ پایم در پیش فصل شکست و این باشگاه تصمیم گرفت لس را برای افزایش بودجه بفروشد. این باعث تضعیف ما شد. ما قدرت کافی نداشتیم تا در مسیری که باید به آن میرسیدیم قدم برداریم.”
آیا بلکبرن تو را در دوران اوج فروخت؟
“هوم… اینطور فکر میکنم. آنجا و اولین فصلم در نیوکاسل. به سختی میتوان در زمینه گلها خلاف این موضوع را مطرح کرد چون من در سه فصل آخرم در بلکبرن حدود 37، 37 و 34 گل در تمامی رقابتها به ثمر رساندم. من در اولین سال حضورم در نیوکاسل کفش طلا را به دست آوردم اما از نظر آماری نتوانستم دوباره به آن آمار برسم.”
بالا بردن آن جام چه حسی داشت؟
“عالی بود. باعث آسودگی خاطر هم بود چون منچستریونایتد ما را تعقیب میکرد و منتظر لغزش ما بود. اگر لیگ یک یا دو بازی دیگر ادامه داشت، احتمالا قهرمان نمیشدیم. ما باید یک سال قبل قهرمان میشدیم. در چند بازی آخر افت کردیم که فکر میکنم به خاطر کمبود تجربه بود.”
وقتی در آن سن قهرمان شدی، فکر کردی که به همین مسیر قهرمانی ادامه میدهی؟
“ما این فکر را میکردیم. اما کنی نیمکت این تیم را ترک کرد و یک رده بالاتر رفت تا مدیر فوتبال باشد. و با این که رِی [هارفورد] مربی بسیار درخشانی بود اما نتوانست این درخشش را در پست سرمربیگری ادامه دهد. ما هیچ بازیکنی جذب نکردیم. در آستانه خرید کریستوف دوگاری و زین الدین زیدان بودیم اما ری میخواست همین شانس را به همه بدهد و این اشتباه بود. ما در نهایت هفتم شدیم. وقتی در اوج هستی، باید خودت را تقویت کنی.”
***
شیرر ویژگیهای بسیاری داشت. او از سرعت و تکنیک و زمانبندی درست برخوردار بود. در هوا قوی بود. نه تنها شم فوقالعاده برای دانستن این را داشت که دروازه کجاست، بلکه میتوانست مسیر دروازه را از هرجایی پیدا کند. او فرصتطلب نبود. اگر این ویدیو را ببینید- که فقط چند دقیقه است- شاهد قدرت او از روی ضربات آزاد خواهید بود: قدرت نابودکننده و غیرقابل مهاری که پشت شوتهایش میگذاشت.
آن گل آخر برابر اورتون در دسامبر 2002 گلی است که شیرر باور دارد بهترین گلش است- والی روی ضربه اول در طول رنسانس سر بابی رابسون در نیوکاسل، زمانی که آنها در لیگ برتر سوم و در مرحله گروهی لیگ قهرمانان دوم شدند. این یک قتل بینقص است. او طوری به توپ ضربه میزند انگار میخواهد آن را بکشد.
او در آن زمان بازیکنی متفاوتی شده بود. آن مصدومیتهای جدی زانو و رباط مچ پا او را تغییر داده بودند- پس از اتفاقات غیرمنتظره در دوران گولیت، سر بابی گلزنی را به خاطرش آورد – اما او هنوز جنگنجوی نیوکاسل بود. هیچکس در گرفتن ضربات آزاد، در کنترل توپ نزدیک پرچم کرنر و زمان خریدن برای تیمش زیرکتر از او نبود. او گاهی بهترین مدافع آنها بود، حتی وقتی در خط حمله بازی میکرد.
و هنوز گلها به ثمر میرسید. در آخر او 206 گل برای نیوکاسل زد و مورد تحسین، احترام و تمجید قرار گرفت. او به خانه آمده بود و با تمام وجود تلاش کرده بود. او پاداش خوبی دریافت کرد اما هزینهاش را هم پرداخت، همانطور که در مصاحبه با اتلتیک در اوایل سال جاری اظهار داشت، این هزینه به حدی بود که دیگر نمیتواند بدود.
این سوال عجیبی است اما اگر بخواهی از نظر میزان خوب بودن خودت را در جایگاهی قرار بدهی، کجاست؟
” بله، من خوب بودم. من به تواناییهایم باور داشتم. فکر نمیکنم کسی بیشتر از من از گلزنی لذت برده باشد. این ادعا را درباره هرکسی دارم. تماشای برخورد توپ به تور دروازه حسی باورنکردنی بود.”
برای آن دسته از ما که با این حس آشنا نیستیم، لطفا سعی کن آن را توضیح بدهی.
” این احساسات، این هیجان. فوران دیوانهوار آدرنالین است. گلزنی آسان نیست. این سختترین بخش بازی است. بنابرای وقتی یک بار این کار را میکنی و سپس دوباره تکرارش میکنی و دوباره و دوباره، این به عادت تبدیل میشود و این هجوم آدرنالین مثل مواد مخدر است.”
اگر میتوانستی دوباره این کار را میکردی؟
شیرر دوباره میخندد: بوم، بوم، بوم، بوم.
“این سوال بسیار خوبی است اما بله، البته که میکردم. شاید فشارش خوب نبود اما آن احساس، گلزنی… بله. میکردم.”
***
این تابستان آسانی برای نیوکاسل نبوده است. با تمام بحثها درباره درستی، غلطی، گامهای اشتباه، گزارشها، جنجالها و تمامی اتفاقات دیگر، آنها در آستانه انتقال به مالکانی قرار گرفتند که به نظر میآید تغییرات بسیاری را برای آنها به همراه داشته باشد. آنها در آستانه خداحافظی از مایک اشلی بودند. اما در آستانهی چیزی قرار داشتن بخش بزرگی از تاریخچه مدرن این باشگاه و دوران حضورش در لیگ برتر است که این مقاله به آن اشاره کرده است.
فوتبال بسیاری نتیجهگراست و هیچ همدردی و دلسوزیای در آن وجود ندارد. هواداران سایر باشگاهها به شمال شرق نگاه میکنند و باشگاهی متوسط را میبینند که بیشتر از دو دهه قبل دوران موفقیتآمیز کوتاهی را سپری کرد و فکر میکنند آنها هدیه خدا با سطحی غیرمنطقی از نیاز هستند. ما پوستهای را میبینیم که نیوکاسل به آن تبدیل شده و میدانیم که برای مدتی کوتاه، باشگاهی که از سال 1995 هیچ جامی به دست نیاورده با تمام وجود خودش را نشان داد، شوق و اشتیاقش را به نمایش گذاشت و خیلی نزدیک شد.
ما دوم شدیم.
و حالا شیرر، بهترین ما، دوم است. برای این اتفاق هورا بکشید. یک شکست کوچک دیگر.
اما برای این که خاطره کیگان را برای شما زنده کنیم، حالا چیزی به شما میگویم. آن خاطرات، آن لحظات، آن هیجان در این شهر، شبهای لیگ قهرمانان، آن احساس که در آستانه چیزی قرار داشتیم همیشه آنجا خواهد بود. وقتی شیرر به خانه آمد، توجه جهان جلب شد. او نیوکاسل را به منچستریونایتد، لیورپول، آرسنال، یوونتوس و بارسلونا ترجیح داد . او در زمان نیاز به سمت ما متمایل شد و ما به او تکیه کردیم.
او به مدت 10 سال گلزنی کرد. او باعث شد در دیدارهایی پیروز شویم. او امتیازاتی را برای ما به دست آورد. او به بهترین بازیکن نیوکاسل و بهترین ما تبدیل شد. من دوستش دارم. من به عنوان یک فوتبالیست و به عنوان یک انسان دوستش دارم.
و اگر این دوم شدن است، پس دوم شدن بیارزش نیست. دوم شدن همه چیز است. دوم شدن به ما تعلق دارد. دوم شدن بهترین است.
سوم شدن؟ مزخرف است.
اول شدن؟ میتوانید قبولش نکنید.