60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ رایان گیگز (4)
هفتیک- اصلا از کجا شروع کردی؟ نه، جدی؛ چنین زندگی حرفهای را از کجا شروع کردی؟
آنها گفتند:” شکوه و درخشش رایان گیگز را در 2000 کلمه خلاصه کن” و احتمالا پس از این که تلفن را قطع کردند از آن خندههای بلند شیطانی کردند. مثل این است که ناگهان با یک دفترچه یادداشت به سوئیس پرت شوی و از تو بخواهد نقشه کوههای آلپ را بکشی. وسعت و بلندای آن نفس را در سینه حبس میکند.
گیگز یک سنگ محک است. تنها دو باشگاه هستند که تعداد قهرمانیهایشان در لیگ انگلیس بیشتر از او است. او 34 جام قهرمانی دارد و همین باعث شده که او پرافتخارترین فوتبالیست تاریخ این کشور باشد. اما حتی این واقعیت هم نمیتواند تعریف درستی از او ارائه دهد. نه، این فقط نشان میدهد که زندگی حرفهای او 24 فصل طول کشید.
ورزش دائما شما را با آمار و ارقام شگفتزده میکند اما آن جمله واقعا ارزش درنگ کردن دارد. آن را دوباره در ذهن مرور کرده و اجازه دهید برای ثانیهای همانجا بماند. بیست و چهار فصل فوتبال. در خط میانی. در سطح اول. در منچستریونایتد. در طول سالهای پرهیاهو و رو به رشد. این شوخی است.
تمام بحثها درباره میراث گیگز در نهایت به این دوام طولانی و دورانهای متفاوت درخششی اشاره میکنند که در طول این مدت به نمایش درآمد. این اقدام درست و شایستهای است. اما ما از خودمان پیشی میگیریم. پیش از آن که به این تصویر بزرگ اشاره کنیم، ارزشش را دارد که روی چند مورد کوچک تمرکز کنیم- مجموعهای از ویژگیها و لحظات احساسی که باعث شد او جایگاهی در این فهرست داشته باشد، حتی اگر پس از یک دهه از همه آنها دور شده باشد.
در آغاز باید به این نکته اشاره کنیم که گیگز دریبلزنی عالی بود. این کلمه امروز به معنای نسخههایی از حرکات نمایشی و تکنیک و حیلههای فوتبالی است اما او در مجموع بسیار جذاب و وسوسه انگیز بود: بازیکنی تند و تیز که تعادل و پویایی را به اندازه هر فیزیکدانی درک میکرد. او دوندهای مصمم و نترس بود. او حتی در بالاترین سرعت هم لمس توپهایی کوچک و ظریف داشت و این یعنی میتوانست مسیرش را در یک چشم بهم زدن عوض کند. گل انفرادی درخشان او برابر کویینز پارک رنجرز در سال 1993 را به یاد بیاورید؛ او تقریبا با هر قدم جهت توپ را تغییر میداد، اصلاحات کوچکی انجام داده و همین باعث شد مدتها پیش از آن که بازیکنان تکلزن حریف حتی متوجه شوند که او در حال انجام چه کاری است از دست آنها فرار کرده باشد.
او همچنین از نعمتی برخوردار بود که برزیلیها آن را “ژینگا” مینامند- آگاهی ذاتی و فرا عقلی از این که چطور از تمامی تار و پود بدن انسان نهایت استفاده را کرد. شما میتوانید تو سر توپ زدن و دور زدن حریف را به هر نوجوانی یاد بدهید اما گیگز از افسونگری خاصی برخوردار بود که بدون هیچ دردسری مسیر را تغییر داده و حریف را از سر راه برمیداشت. رگههایی از جرج بست و حتی گارینشا در سبک دردسری که او در سالهای ابتدایی متوجه یار مستقیمش میکرد، دیده میشد. او با عضله رانش یک داستان را برای مدافع روایت میکرد و با پاهایش داستان دیگری را مینوشت.
استعداد او هواداران را مدهوش و سر الکس فرگوسن را به یک شاعر تبدیل کرد. فرگوسن درباره دیدن گیگز در زمین تمرین قدیمی یونایتد در زندگینامهاش نوشت:” من باید اولین نمایی که از او دیدم را همیشه به خاطر داشته باشیم، او چنان با آسودگی در زمین کلیف شناور بود که میتوانستید قسم بخورید پاهاش حتی زمین را لمس نمیکنند.” او به شکلی جالب توجه گیگز را به “سگی از نژاد کوکر اسپینل تشبیه کرد که به دنبال یک فویل در باد میدوید” و این به خوبی درخشش آزادانه او را به تصویر میکشد. این بیعدالتی است که بسیاری از هواداران جوانتر لیگ برتر گیگز را تنها به عنوان هافبک طراح زیرکی میشناسند که بعدها به آن تبدیل شد و نسخه جذاب او را از دست دادند.
گیگز گلهای فوق العادهای به ثمر رساند. نفوذی سرعتی و نابودکننده برابر تاتنهام در سال 1992، ضربه چیپ تماشایی از روی سر بروس گرابلار در آنفیلد، چندین ضربه آزاد جذاب و قدرتمند که باعث میشد این سوال را از خودتان بپرسید که اگر دیوید بکام نیامده بود، او چند گل از روی این ضربات به ثمر میرساند. آن شاهکار در جام حذفی مقابل آرسنال به خودی خود گویای همه چیز است؛ حتی اگر از نظر تکنیکی جایی در این فهرست نداشته باشد.
باید به والی بیرون پای جسورانه برابر فولام در سال 2007 هم اشاره کرد که باید جز دستکم گرفته شدهترین گلهای این هزاره تا به امروز باشد. مردم تردید دارند که او واقعا این ضربه را از قصد و به هدف گل زده باشد. آنها احمق هستند.
گیگز رهبری پیشگام بود، مردی که راه را برای انقلاب جوانان یونایتد باز کرد. معمول بود که او را در کنار بکام، نیکی بات، پل اسکولز و برادران نویل قرار بگیرد- به گواه آن عکس از آنها با اریک هریسون- اما او پیش از این که بقیه آنها حتی به چشم آلن هنسن بیایند، یک فوق ستاره بود. زمانی که اسکولز، گری نویل و بات شروع به درخشش در تیم اول کردند، گیگز سه سال بود که در ترکیب اصلی قرار داشت. بکام در این باره صحبت کرده که چطور گیگز را الگو قرار داده بود؛ علیرغم این که تنها 17 ماه از او کوچکتر بود.
اگر گیگز موفق نمیشد به عنوان عضوی از این گروه رشد کرده و بدرخشد، آیا فرگوسن باز هم همین قدر به آنها اعتماد میکرد؟ شاید. آنها قطعا به اندازه کافی خوب بودند. اما گیگز چنان به راحتی این روند تغییر از بازیکنی با استعداد و درخشان به بازیکنی مطمئن در لیگ برتر را طی کرد که مطمئنا مسیر بقیه را نیز هموار کرد. اعتماد فرگوسن به این جوان سبک وزن 17 ساله- توصیف گری پالیستر از او این بود:” فوتبالیستی به شکل لوله بازکنهای کوچک و لاغر” – چنان خوب جواب داد که وقتی بار دیگر قصد قمار کردن داشت، فقط از روی سودش وارد گود میشد.
این سندی بر کیفیت گیگز و در عین حال روحیه و ذهنیت او بود. گیگز حتی در دوران جوانی اعتماد به نفس بالا و ظاهری حرفهای داشت که در تمام دوران فوتبال همراهش بود. گفته میشود که روی کین، بازیکنی که استانداردهای سرسخت و شخصی خودش را داشت، وقتی در سال 1993 از ناتینگهام فارست به اولدترافورد رفت، از پختگی گیگز شگفتزده شد. کین بعدتر نوشت:” رایان چند سال نوری از من جلوتر بود.”
خواندن این جمله باید به مذاق فرگوسن خوش آمده باشد. او بسیار مراقب گیگز بود، از او در برابر هیاهوی رسانهها مراقبت میکرد- او انجام مصاحبه با هر رسانهای تا سن 20 سالگی را برای این بازیکن قدغن کرده بود- و به دور ماندن او از اقشار مختلفی که قصد استفاده از قدرت ستاره بودن این بازیکن جوان را داشتند، کمک میکرد. این کار به گیگز کمک کرد که عطش خاصی برای خودنمایی خارج از مرزهای حرفهاش نداشته باشد. برعکس بکام که فعالیتهای خارج از برنامهاش باعث ناراحتی فرگوسن میشد، فوتبال برای گیگز کافی بود.
فرگوسن بعدتر نوشت:” دنیای تجاری قصد داشت گیگزی را از آن خود کند اما او هرگز به این شکل نبود. همه بخشی از او را میخواستند. اما گیگز باهوش بود. او به هرکس که خواهان عقد قراردادی بود میگفت با سرمربی ملاقات کنید. او راهی پیدا میکرد که تقصیر پاسخ منفیاش را به گردن مخالفت من بیاندازد. او باهوش بود.”
گیگز بسیار انعطافپذیر هم بود. پس از دشواری و سختی دهه 90 میلادی، برای او آسان بود که خیلی راحت دوران حرفهای معمولیای را پشت سر بگذارد. این وینگر چند مصدومیت از ناحیه همسترینگ را تجربه کرد، کمی از سرعتش کم شد و آرام آرام اهمیتش را از دست میداد: شرایط معمولا اینطور پیش میرود. اما برای گیگز اینطور نبود. با توجه به لطف فرگوسن و چند حرکت منظم و مداوم یوگا، او بار دیگر به هافبک میانی قدرتمندی تبدیل شد که به جای حمله به حرف از کنارهها، مدیریت بازیها را از عمق زمین در اختیار داشت.
آیا او ذاتا به این پست تعلق داشت؟ حضور در این پست کمی دشوار بود. او دیگر انتخاب اول در فهرست تیم نبود: از اواسط سال 2008 که تغییر منطقهای واقعا در فوتبال ریشه دواند تا زمان بازنشستگی در سال 2014، او هرگز در هر فصل لیگ بیشتر از 20 بازی در ترکیب اصلی حضور نداشت. با این حال این موضوع تا حد زیادی به سن این بازیکن هم مربوط بود (او در آخر سال 2008 دیگر 35 ساله میشد). گیگز هافبک میانی بسیار بهتری از چیزی بود که هرکسی انتظارش را داشت. تجربه او به اندازه تیزهوشی تاکتیکیاش اهمیت داشت و به چشم میآمد.
کارلوس کیروش، کمک مربی یونایتد، یک بار اظهار داشت:” او این بازی را میشناسد. اما این چیزی فراتر از این مسائل است. او فوتبال را درک میکند. و وقتی این بازی را درک کنید، میتوانید آن را کنترل کنید.”
گیگز در خلق موقعیت نیز عالی بود. او در زمینه ارسال سانتر در سطح بکام نبود اما بازیکن بدی هم به حساب نمیآمد و ارسالهایش از روی ضربات شروع مجدد همیشه خطرناک بود. او در سالهای آخر در ارسال پاسهای بسیار دقیق از فضاهای بسته تخصص داشت، مانند توپی که برای گل پیروزیبخش مایکل اوون در دربی سال 2009 ارسال کرد. او در مجموع 162 پاس گل در لیگ برتر در کارنامه داشت- 51 پاس بیشتر از هر بازیکن دیگری.
تا در بحث آمار هستیم بهتر است به چند مورد دیگر در این زمینه نیز اشاره کنیم: گیگز 963 بازی برای یونایتد انجام داد، 632 بازی در لیگ برتر بود و از این بین در 552 بازی در ترکیب ثابت قرار داشت. در این نقطه باید به جایی برگردیم که بحث را از آنجا آغاز کردیم. مسئله 24 فصل، دامنه بزرگی که در برابر ما قرار داشت. چطور میتوان عظمت آن را بررسی و درک کرد؟
ما معمولا دوام طولانی را به عنوان عاملی فرعی در نظر میگیریم. این ویژگیای زمینهساز به حساب میآید: هرچقدر زندگی حرفهای طولانیتر باشد، زمان بیشتری برای خاطرهسازی، فتح جامها و رسیدن به رکودها وجود دارد. گیگز پس از 33 سالگی پنج بار قهرمان لیگ برتر شد و ویترین افتخارات او سرشار از مدالهای متعددی بود که او پیش از آن در همین سطح به دست آورده بود.
اما گاهی این دوام طولانی معنای منحصر به فردی پیدا میکند که تمامی دستاوردهای دیگر را به سمت خودش جذب میکند. این موضوع درباره گیگز صدق میکرد. برای آماده ماندن در این مدت طولانی، برای متمرکز ماندن، برای همراه شدن با جریان این ورزش، برای متقاعد نگه داشتن بزرگترین مربی تاریخ فوتبال انگلیس از ارزش خود، هر سال پس از دیگری، برای یک ربع قرن… این فقط زمینهسازی برای رسیدن به دستاورد خاصی نیست. این خود دستاورد است.
گیگز بااستعدادترین بازیکن منچستریونایتد در دوران لیگ برتر نبود. او تاثیرگذارترین یا باثباتترین هم نبود. او به ندرت بهترین بازیکن تیمش به حساب میآمد. اما هیچکدام از این موارد در مواجهه با جاودانگی ناب او اهمیتی ندارد. او نماد دوران فرگوسن بود چون همیشه در این تیم حضور داشت، همیشه مشارکت میکرد و همیشه برجسته و مهم بود.
او بازیکنی بود که بازی بزرگداشتی در آگوست 2001 برایش برگزار شد. او در اواخر دوران فوتبالش با بازیکنانی بازی میکرد که وقتی او بازی را شروع کرد هنوز به دنیا نیامده بودند. و حالا به یاد آوردن زمزمههای گلایهآمیز در اوایل سال 2003 چقدر جالب است، زمانی که گیگز کمی افت کرده بود و بعضی گمان میکردند که این سرآغاز سقوطی بیپایان است. بعضی از هواداران یونایتد فکر میکردند دوران او به پایان رسیده، این تنها زمانی بود که به نظر میرسید پیوند بین این بازیکن و باشگاه کمی گسسته شده است.
گیگز گفت:” من کسانی را میشناسم که باور دارند من در پایان دوران فوتبالم قرار دارم اما من با آنها موافق نیستم. من تمام نشدهام و این را ثابت خواهم کرد.”
او به یونایتد کمک کرد که در ماه می همان سال قهرمان شود. سپس به بازی کردن ادامه داد: برای 11 فصل دیگر. تا زمانی که تمامی کسانی که به او شک داشتند لحظهای را که او را زیر سوال برده بودند هم فراموش کنند، چه برسد به دلیلی که برای این کار داشتند. بعضی از زندگیهای حرفهای دوران افتی دارند. بعضی از آنها. ما هرگز دوباره شاهد چنین چیزی نخواهیم بود.