تاریخچه یک تکه پارچه عجیب؛ بازوبند کاپیتانی از چه زمانی همهگیر شد؟
هفتیک- چیزی در این تصویر کم است. بابی مور در حال بالا بردن جام ژول ریمه لبخند میزند، همان کاری که همیشه کرده است. جف هرست و ری ویلسون او را بالای سر میبرند. جرج کوهن خسته دستش را دور شانه بابی چارلتون میاندازد. اما چیزی کم است: مور بازوبند کاپیتانی به بازو ندارد.
این موضوع عجیب به نظر نمیرسد تا این که متوجه نبودن آن میشوید اما وقتی متوجه میشوید دیگر نادیده گرفتنش سخت است. جایگاه یک کاپیتان بدون بازوبند، رسمی به نظر نمیرسد و انگار ارزش و شکوه از او گرفته شده است. بستن بازوبند کاپیتانی از نگاه عموم هم به معنای قبول مسئولیت برای اتفاقاتی است که در زمین رخ میدهد و هم تمرکز روی ایدههایی انتزاعی است- ارزشها، تاریخچه، امیدها، ترسها- که یک تیم و هوادارانش در بیرون از زمین به دست آورده است. مسئله این است که هیچکس، حتی نهاد نظارتی، هم نمیداند که این موارد از کجا سرچشمه گرفته است.
یوفا به من گفت:” ما از هیچ مقاله منتشر شدهای در این زمینه از سوی فیفا آگاه نیستیم.” بورد بینالمللی فوتبال که قوانین این بازی را تعیین میکند گفت:” متاسفانه اطلاعی درباره این موضوع در آرشیوهایمان نداریم” و تاریخ نویس آنها نیز چیزی در این باره نمیدانست. ” با این حال، تمام چیزی که او توانست به ما بگوید این بود که این بازوبندهای کاپیتانی هرگز جایگاه خاصی در قوانین نداشتند و هرگز جزئی از این بحث نبودهاند.”
دیوید اِلِرِی، مدیرفنی Ifab و داور سابق، هم هیچ تصویری در این زمینه ندارد:” او فقط گفت که چون این جزئی از قوانین بازی نیست، پس باید از برنامهریزهای رقابتها سرچشمه گرفته باشد.” فیفا، اتحادیه فوتبال انگلیس یا لیگ فوتبال نیز نتوانستند کمکی در این باره بکنند.
همانطور که مشخص است، سه روایت مختلف از ورود آن به بریتانیا وجود دارد که هرکدام بخشی از واقعیت را به همراه دارند: این بازوبند ترفند سادهای بود تا کار داوران را آسانتر کند، این ایده ذهنیِ یک هنرمند بوده که به صورت عملی درآمده و نوعی نشان از خدمت سربازی برای اصلاح روند غیرقابل کنترل اوایل دهه 1970 بوده است.
علاوه بر این، داستان بازوبند بر تغییر فوتبال از اکوسیستمهای مجزا به فرهنگی جهانی و از کاری با درآمد معمولی، به صنعتی با سیستم ستارهپرور سایه افکنده است.
آغاز بازوبند کاپیتانی از بریتانیا نبود. تصاویر نشان میدهد که آندری زازرویف، کاپیتان دیناموکیف، در سال 1954 بازوبند میبست و میتوان آن را روی بازوی برونو بولکی، کاپیتان ایتالیا، در هنگام دست دادن با بابی چارلتون در فینال جام جهانی زیر 18 سالههای 1958 نیز دید. استفاده از آنها در آن زمان در ایتالیا رایج بود: تحقیقاتی توسط پائول ماجونی، خبرنگار ایتالیایی، نشان میدهد که قانون جدیدی در آغاز فصل 50-1949 سری A اعلام کرد که کاپیتانها باید بازوبند ببندند.
به نظر میرسد که زمان زیادی از ورود آن به بریتانیا نمیگذرد اما تعیین تاریخ دقیق عادی شدن استفاده از بازوبند دشوار است. الکس جکسون از موزه ملی فوتبال، تاریخ حدودی آن را در اواسط دهه 1980 میداند و لیگ فوتبال نیز همینطور. فصل 86-1985 احتمالا نقطه آغاز بوده است. مقالهای در آبردین اِوِنینگ اکسپرس از 16 می 1985 به این نکته اشاره کرده که “توصیه شده که کاپیتانها برای افزایش درک در زمینههای حساس باید از فصل آینده بازوبندی متمایز ببندند.” احتمالا در این بازه زمانی بوده که قانون 14d اتحادیه فوتبال انگلیس اضافه شد:” کاپیتان هر تیم باید بازوبندی متمایز و تهیه شده توسط این اتحادیه ببندد تا جایگاهش مشخص باشد.”
یکی از مردانی که زندگی حرفهای خود را در آن دوره حساس سپری کرد، جورج کورتنی است. او در طول دهه 1970 و 1980 داور بود و در سن 80 سالگی هنوز قضاوت دیدارهای درون دانشگاهی در دانشگاه دورهام را برعهده دارد. حافظه او هنوز کاملا قوی است. بازوبند کاپیتانی برای او کمک بسیاری به عنوان معیار بود؛ خصوصا “وقتی داور مشکلاتی با خود کاپیتان یا هم تیمیهای او داشت. داور میتوانست به کاپیتان اشاره کرده و بگوید: هی رفیق، این بازیکن را توجیه کن. او میتوانست به لطف بازوبند با یک نگاه متوجه شود کاپیتان کیست”. هرچند این موضوع چندان استفاده خاصی برای کورتنی نداشت:” فکر نمیکنم هرگز به کاپیتانی اشاره کرده باشم که کسی را توبیخ کند.”
هرچند او و کیث هکت، همکار سابقش، نیز نمیتوانند تاریخ دقیقی را مطرح کنند. در حالی که کورتنی از بازوبند به عنوان کمکی برای داوران یاد میکند، کیث میگوید که این “بیشتر برای هواداران بوده تا داوران”. با این حال، هکت به مردی به عنوان منبع آنها اشاره میکند: پل ترویلیون که هنرمند است.
این تعریف ترویلیون از شکلگیری بازوبند است. او در اواخر دهه 1960 در آمریکا کار میکرد که به بازی بیسبال کلیولند ایندییَنز رفت. زرق و برق این بازی در مقایسه با فوتبال بریتانیایی بسیار سرسامآور بود: رقصندهها، آتشبازی و تیشرتهای رایگان در این بازیها وجود داشت. وقتی ترویلیون به بریتانیا برگشت، دان رِوی را متقاعد کرد که تیم لیدز او میتواند درخشش بیشتری داشته باشد و او کسی است که باید زمینهساز این اتفاق شود. رِوی قبول کرد.
ترویلیون جورابهای شمارهدار را طراحی کرد که بازیکنان در جریان گرم کردن پیش از بازی میپوشیدند، سپس آنها را امضا کرده و به همراه توپ فوتبال با طراحی خاص “تارگت بال” به سوی جمعیت پرتاب میکردند. روند گرم کردن از پیش طراحی شده و گرمکن ورزشیهایی که نام خانوادگی بازیکنان روی آنها به چشم میخورد نیز وجود داشت. این کار جواب داد، ترویلیون گفت:” جمعیت بسیار ذوق کرد.”
ترویلیون حالا 87 سال دارد و هنوز بسیار انرژیک است. او پشت تلفن به من گفت که “یک اسطوره” است و این احتمالا حقیقت دارد. او همچنین گفت که “کاملا معرکه” است که این هم احتمالا حقیقت داشته باشد. او میگوید هر شب ساعت دو نیمه شب به تختخواب میرود و ساعت چهار صبح بیدار میشود. او با صدای زیری میگوید:” بیصبرانه منتظر بیدار شدن هستم. میخواهم بدانم هنوز زنده هستم!” داستانهای او مدام حول محور خودشان تکرار میشوند و در نهایت به هم ختم میشوند و اکثر جملات با علامت تعجب به پایان میرسد.
او میگوید:” افراد زیادی اطمینان دارند که من کسی بودم که ایده بازوبند را عملی کردم.” او به عنوان یک هوادار همیشه از این ناراحت بود که از روی سکوها نمیتوانست متوجه شود چه کسی رهبری تیم را به عهده دارد:” من با نگاه کردن به تیم بسیار آزرده میشدم و با خودم فکر میکردم لعنتی، فکر کنم تامی اسمیت کاپیتان لیورپول است اما کسی میگوید نه، لیچ کاپیتان لیورپول است. اما او خودش هم تشخیص نمیداد.”
او قدرتی که بازوبند به کاپیتان میداد را نیز حس میکرد. ترویلیون دوست دارد همکارانش در ساندیپیپل را در زمین گلف در جریان مسابقات اوپن همراهی کند و بازوبندی با خودکار و جوهر برای خودش طراحی کرده است. او گفت:” این شبیه به بازوبند واقعی است- من آن را میبندم و در زمین قدم میزنم. هیچکس هرگز آن را به چالش نکشیده است.”
او میگوید ایده بازوبند پیش از فینال جام حذفی 1972 برابر آرسنال به ذهنش رسید. اتحادیه فوتبال انگلیس به لیدز گفت که آنها اجازه انجام روتینهای پیش از بازی ترویلیون را ندارند. آن سال جشن صد سالگی این رقابت بود و اتحادیه فوتبال انگلیس قصد داشت پیش از بازی از قهرمانهای تاریخی شامل رویال اینجینیرز، آکسفورد یونیورسیتی و واندررز با رژهای از افرادی که لباس مربوط به دوره ملکه ویکتوریا به تن و اسلحهای در دست داشتند و مردی با شنل و کلاه هدایتشان میکرد، تقدیر کند. این یعنی زمانی برای کارهای گرم کردن لیدز وجود نداشت:” من با خودم فکر کردم چه کار میتوانیم انجام دهیم؟”
ترویلیون به جکی چارلتون پیشنهاد داد که این تیم همچنان به شوت کردن “تارگت بال” به سوی جمعیت ادامه دهد و جورابهای خاصش را به پا کند و شاید کاپیتان بتواند بازوبندی ببندد. “جک کسی بود که مخالف این تمرینات و جورابها بود اما گفت آنها را میپوشد. جک مرد بود- او تنها کسی بود که جرات بحث با رِوی را داشت. هیچکس دیگر، حتی جانی گیلز، نیز چنین کاری نمیکرد.”
پس از موافقت چارلتون، ترویلیون با یک طراحی پیش بیلی بِرَمنر رفت؛ پارچهای پهن به رنگ آبی تیره و سفید که حرف اول کاپیتان روی آن نوشته شده بود. برمنر نمیخواست آن را ببندد:” من گفتم بیلی، این بازوبند را ببند. آنها فکر میکنند کس دیگری کاپیتان است، آنها نمیدانند تو کاپیتان هستی. او گفت اما همه میدانند من کاپیتانم. من گفتم نه زمانی که از سراسر دنیا در حال تماشای این بازی هستند! این بازی از سراسر دنیا بیننده دارد! آنها بلافاصله تو را تشخیص میدهند! نتوانستم او را ترغیب کنم!”
ترویلیون به اصرارش ادامه داد و حتی بازوبندی برای او طراحی کرد:” اما پاسخ او منفی بود- من هرگز آن را نمیبندم، من هیج چیزی که حواسم را از این فینال پرت کند، نمیخواهم.”
ترویلیون پیش از آن که شانسی برای تغییر نظر برمنر داشته باشد از حلقه افراد نزدیک به رِوی کنار گذاشته شد. برای تبلیغ تک آهنگ Merching On Together برای فینال آن سال جام حذفی، ترویلیون ترتیب عکاسی دو صفحهای برای روزنامه سان را داد که در آن مدلهای مجله پنتهاوس، پیراهن لیدز به تن داشتند. این کار بیش از حد نمایشی بود:” دان رِوی به من گفت تو شرایط و جایگاه را از یاد بردی، پل. این فوتبال است، نه صنعت نمایش.”
ایده استفاده از بازوبند در ذهن رِوی ماند و ترویلیون به دنبال کردن این ایده ادامه داد. او در اوایل دهه 1970 در فرانسه با هوست داسلر، مدیر اجرایی آدیداس و پسر موسس این شرکت، دیدار کرد؛ زمانی که برای شرکت لباسهای شنای داسلر کار میکرد. او در آنجا به داسلر درباره ایده بازوبند کاپیتانی گفت. “هوست میخواست همه چیز را درباره لیدز بداند و من هم به او گفتم. هوست داسلر برعکس رِوی بود. رِوی اساسا یک فوتبالی بود و به فوتبال فکر میکرد- همه چیز برای او به این بازی مربوط میشد.”
در مقابل او دراسلر قرار داشت که پیشگام استقبال از برندینگ و تجارت در فوتبال بود. بعید است که صحبتهای ترویلیون اولین باری بوده باشد که دراسلر با ایده بازوبند کاپیتانی مواجه میشد اما قدرت این ایده او را تحت تاثیر قرار داد.
فرانتس بکن باوئر- از نظر ترویلین “مردی که باعث رونق این بازوبند شد” – کفشها و پیراهن آدیداس را در فینال جام جهانی 1974 به تن داشت و در برههای که اکثر بازوبندها صرفا یک تکه پارچه بودند، بکنباوئر و یوهان کرویف از بازوبندهای خاصی استفاده میکردند که کشدار و دارای سه خط بودند. بازوبند کرویف با پرچم هلند و بازوبند کاپیتانی مشکی و سفید بکن باوئر در واقع تصویری از آینده بودند.
در طی این روند، این بازوبندها به چیزی بیشتر از کمک بصری برای داوران یا هواداران تبدیل شدند و درخشش قهرمانانه و تاریخی آنها کم کم شروع شد. ترویلیون میگوید:” من در زندگی خودم یک اسطوره هستم. این ترسناک است چون هیچکس متوجه این موضوع نیست اما خودم هستم.”
هرچند نکته گمراهکننده درباره اسطورهها این است که راستیآزمایی آنها بسیار دشوار است. رینی در فینال جام در جام 1973 برابر میلان بازوبند کاپیتانی لیدز را بر بازو داشت و به گفته اندرو دالتون، تاریخنویس لیدز، او اولین بازیکن این تیم است که تصویری در حین استفاده از بازوبند دارد. رینی نمیتواند چیزی درباره دلایل رِوی به من بگوید. او به من گفت:” صادقانه، هیچ چیز در این باره نمیدانم.”
دیو کوکر، پسر کمک رِوی و دوست نزدیک او، نمیتوانست با قطعیت بگوید که اظهارات ترویلیون درست است. او گفت:” اما اگر پل ترویلیون، دوست من، میگوید که این ایده او بوده، پس درست میگوید. این مرد نابغه بوده و هست.”
موضوعی که قطعا حقیقت دارد این است که رِوی نگران نظر مردم درباره تیمش بود. برمنر شاید پیشنهاد بستن بازوبند در فینال جام اتحادیه در می 1972 را رد کرده باشد اما در 11 دسامبر همان سال- با توجه به این که لیدز تا به آن جای فصل 37 کارت زرد گرفته و بیشترین آمار دریافت کارت در کشور را داشت- رِوی کار جدیدی را آغاز کند. روزنامه بیرمنگام دیلیپست صحبتهای او را به این شکل نقل کرد:” من به بازیکنانم دستور دادم که تنها برمنر، کاپیتان ما، اجازه دارد به هر دلیل با داور هم صحبت شود.
به بیلی نیز گفته شده که مودبانهترین رفتار ممکن را با داور داشته باشد. هر بازیکنی از این دستور سرپیچی کند، جریمه خواهد شد. برمنر در آینده بازوبندی مشخص بر بازو خواهد بست تا هیچکس در پیدا کردن کاپیتان دچار سردرگمی نشود. من دوست دارم به اتحادیه فوتبال و لیگ فوتبال پیشنهاد کنم که استفاده از این الگوی استاندارد را در مسابقات جام اتحادیه و لیگ اجباری کنند.”
جفری گرین چند روز بعد در تایمز خبر داد که این طرح تایید شده است. او نوشت:” این کار به موقع هم بود.” در ادامه فصل مشخص شد که اظهارات رِوی چندان با استقبال روبرو نشده است. باب استوکو، سرمربی ساندرلند، پس از بازی فینال جام حذفی در می 1973 به این موضوع اعتراض کرد که استفاده از این بازوبند باعث خوش رفتاریای که روی وعده آن را داده بود، نشده است. استوکو گفت:” او بازوبند کوچک سیاهی به دست دارد اما هنوز هیچ قانونی نیست که بگوید کاپیتان میتواند به تصمیمات داور اعتراض کند. اما من صادقانه امیدوارم آقای برنز روز شنبه به او اجازه این کار را ندهد. من به پسرانم دستور دادم که هیچ تصمیمی را زیر سوال نبرند.”
علیرغم تردیدهای مطرح شده از سوی استوکو، گرین خبرداد که لیدز پیشنهاد استفاده از بازوبند را به اتحادیه و لیگ فوتبال داده و به منبع محتمل دیگری اشاره کرد. او نوشت:” فوتبال بریتانیا مدتهاست روی این موضوع تعلل کرده است. این اقدام سالهاست در سراسر این قاره و خصوصا کشورهای قانونمند اروپای شرقی به کار گرفته شده است.”
در آغاز دهه 1970 میلادی، انحطاط نسل جدید فوتبالیست باعث خشم بسیاری شد. پیتر ویلسون خبرنگار در مقالهای با عنوان “دور شدن از فرهیختگی” به زوال فوتبال انگلیس و تبدیل شدن آن به گستاخی مو بلندها حمله کرد. او گفت که فوتبالیستها خشن و نادان شدهاند و “اگر بازیکنان میخواهند مثل پسربچههای گستاخ رفتار کنند، پس باید این انتظار را هم داشته باشند که مثل بچههای احمق با آنها رفتار شود.”
او در 23 آگوست 1971 در میرر نوشت:” مشکل با فوتبال این است که انقلاب اجتماعی در آن خیلی سریع رخ داده است. یک دهه پیش، فوتبالیست جنس خوبی بود که میشد آن را در بازار به فروش رساند. حالا یک بازیکن جوان نه چندان درخشان میتواند در اوایل 20 سالگی سالانه 10 هزار پوند درآمد داشته باشد. بعضی از آنها شبیه به ستارههای پاپ رفتار کرده و کارشان به مصرف ماری جوانا و مواد مخدر میکشد. این اتفاق ممکن است باعث فرستادن آنها به زندان شود و گاهی همینطور هم میشود.” یک دهه پس از لغو محدودیت دستمزد، ویلسون فکر میکرد جوانان کشورش با به دست آوردن راحت پول، لوس شده و در زمین با خشونت و حق به جانب رفتار میکنند. چیزی که آنها نیاز داشتند کمی نظم و اتحاد بیشتر و بازوبندی بود که قدرت ترقیخواه و رام کننده به آنها بدهد.
او نوشت:” بعضی از خوشرفتارترین بازیکنان خارجی که تا به حال دیدهام، روسها هستند. وقتی برابر تیم آنها قرار میگیرید، کاپیتان این تیم- که معمولا نشانههای متمایز مثل بازوبند دارد- تنها بازیکنی است که اجازه دارد به سوی داور برود، نه برای این که تصمیمی را زیر سوال ببرد، بلکه برای اینکه دلایل بعضی از تفاسیر او از قوانین را بداند. و به نظر میرسد که این روش جواب میدهد. این به کاپیتان اجازه میدهد که درکش از بازی و صداقتش را نشان دهد.”
این سومین داستان از نحوه ورود بازوبند کاپیتانی به فوتبال انگلیس است: وارداتی دیرهنگام از فرهنگهای فوتبالی پیشرفتهتر. زمانی که استفاده از بازوبندها در دورانی که تورنمنتهای بین المللی در واقع تبادل فرهنگی به حساب میآمدند، شروع شد، به خوبی مشخص شد که استفاده از آنها تا کجا پیش رفته است.
ایگور نتو در جریان قهرمانی اتحاد جماهیر شوروی در جام ملتهای اروپای 1960 بازوبند داشت. کاپیتانهای ایتالیا اولین استفاده کنندهها از بازوبند در دهه 1960 بودند. آرام آرام سایر کاپیتانهای تیمهای ملی نیز به استفاده از آن روی آوردند. زمانی که بابی مور جام جهانی را بالای سر برد، جز معدود کاپیتانهای اروپایی بود که از بازوبند استفاده نمیکرد.
در مجموع 16 کاپیتان از کشورهای حاضر در جام جهانی 1966 بازوبند داشتند: آلبرت شسترنیوف از اتحاد جماهیر شوروی، مارسل آرتِلِسا از فرانسه، رنع برودمان از سوییس، اووه زیلر از آلمان غربی، ماریو کولونا از پرتغال، ساندر سالوادوره از ایتالیا، لئونل سانچز از شیلی و پارک سئونگ زین از کره شمالی. در جام جهانی 1970 نیز نیمی از کاپیتانها از بازوبند استفاده نمیکردند: انگلیس، بلژیک، السالوادور، اروگوئه، برزیل، چکسلواکی، پرو و مراکش. زیلر در بعضی تصاویر بازوبند دارد و در بعضی دیگر اثری از آن دیده نمیشود. هرچند استفاده از بازوبند تا سال 1974 به اقدامی استاندارد تبدیل شده بود. امیلین هیوز شاید اولین بازیکن انگلیس باشد که در بازی برابر یوگسلاوی در ژوئن همان سال از بازوبند استفاده کرد.
کاپیتانهای باشگاههای انگلیسی شامل هیوز و برمنر از اواسط دهه 1970 در اروپا از بازوبند استفاده کردند اما این که چرا تقریبا یک دهه دیگر طول کشید تا از آنها در فوتبال داخلی نیز استفاده شود، مشخص نیست. با این حال، این نحوه تبدیل شدن بازوبند به بخشی از یونیفرم در سایه از بین رفتن مرزهای ملی و ظهور فوتبالیستها به عنوان بسترهای تبلیغاتی و حرکت به سوی بازی جهانی بود.